بسمه تعالی
چون صدف ، هر ذرّه دارد آفتابی در میان
آفتــاب ذرّه دارد خود ، کتــابی در میان
نیست بی کیفیّت آن لب که ندارد گفتــگو
غنچه ی نشکفته دارد بوی نابـی در میان
دل پر از اسرار بسیار ست پنهان از نظــر
شیشه ی سر بسته را باشد شرابی در میان
از هوای پـــاک گوهـر ناک دریای کران
یک بهشت تازه دارد هر حبابی در میان
زود بر هم می خورد پیوند نــــرم دوستـی
نیست وقتی پرده ی شرم و حجابی در میان
عمــر ما آغاز و انجام بهاری بیش نیست
بودنِ پـا در رکـاب ماست ، خوابی در میان
بی حساب از خود نکن هر شب کسی را مُتّهم
چون تو را باشد سحـر ، پای حسابی در میان
پیش اهل معرفت غوغای داغ محشر ست
هر کجا بیند سوالــی و جوابــی در میان
پیچ و تابی نیست جز موی کمر در گُلرخـان
هست در هر مویت امّا پیچ و تابی در میان
چون صدف ، هر ذرّه دارد آفتابی در میان
آفتــاب ذرّه دارد خود ، کتــابی در میان
نیست بی کیفیّت آن لب که ندارد گفتــگو
غنچه ی نشکفته دارد بوی نابـی در میان
دل پر از اسرار بسیار ست پنهان از نظــر
شیشه ی سر بسته را باشد شرابی در میان
از هوای پـــاک گوهـر ناک دریای کران
یک بهشت تازه دارد هر حبابی در میان
زود بر هم می خورد پیوند نــــرم دوستـی
نیست وقتی پرده ی شرم و حجابی در میان
عمــر ما آغاز و انجام بهاری بیش نیست
بودنِ پـا در رکـاب ماست ، خوابی در میان
بی حساب از خود نکن هر شب کسی را مُتّهم
چون تو را باشد سحـر ، پای حسابی در میان
پیش اهل معرفت غوغای داغ محشر ست
هر کجا بیند سوالــی و جوابــی در میان
پیچ و تابی نیست جز موی کمر در گُلرخـان
هست در هر مویت امّا پیچ و تابی در میان