سبوی نوشین


سبوی نوشین

مرحبا به رسوایی که هدیه اش بارانست مرهمی همیشگی بر سینه ی سوزانست با طراوتی نو لب می زند به آرزوها شکفتنش چشم و چراغ مستانست با چنین رحمتی می داند دل دریایی چرا از موج شیدایی ساحلش ویرانست شاعر:مسعود یاراحمدی

مرحبا به رسوایی که هدیه اش بارانست
مرهمی همیشگی بر سینه ی سوزانست
با طراوتی نو لب می زند به آرزوها
شکفتنش چشم و چراغ مستانست
با چنین رحمتی می داند دل دریایی
چرا از موج شیدایی ساحلش ویرانست
می بالد سینه چاکیده به این تیغ اَبرو
که خیالش راحت از زمین و آسمانست
حدیث مستانه رسیده به در هر خانه
جواب پیمانه پیدای بر چشم گریانست
بوسه ای می زند که سبوی نوشین برسد
از تاب آن گیسو چشم خلق حیرانست
می گوید ای عزیز مگو از تب آشفتگی
باز مهمان ناخوانده ی عشق جوشانست
حال که گشته وسعت دلدادن تماشایی
با رخت جنون دیانت چه خوش فرمانست
با هر زبانی بگوید از حکمت مستی
اما نگوید هرگز از خرابی در امانست




حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا