رهاکی شوم


رهاکی شوم

شدم مثل گلدان بی گل ترک خورده ام که افتاده ام کنج خلوت وافسرده ام یکی نیست سفال شکسته که گنگوکند لگد میزنند بردلم، له شده شدم ، خرده ام کلافی شدم ، خودتنیده وسردرگمم که اززهرعشق غصه هارا به دلشاعر:کریم لقمانی

شدم مثل گلدان بی گل ترک خورده ام
که افتاده ام کنج خلوت وافسرده ام
یکی نیست سفال شکسته که گنگوکند
لگد میزنند بردلم، له شده شدم ، خرده ام
کلافی شدم ، خودتنیده وسردرگمم
که اززهرعشق غصه هارا به دل برده ام
چه گویم ازاین روزگار پرازکینه ها
خودم رابه دریای آشفته بسپرده ام
کنم استغاثه ، اجابت شودحال من
چوآن مرغ پرکنده، مغلوب آزرده ام
چنان خیره گشته نگاهم به اعماق دور
چرادربهاران خس وخاروپژمرده ام
دگربس کنید ازمصیبت وزندان عشق
رهاکی شوم ، من درآغوش خود مرده ام
s@rv
گنگو اصطلاحی بمعنای همان بندزدن به چینی ترک خورده است

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انشا در مورد روستا | 4 انشا زیبا درباره روستا برای پایه های مختلف تحصیلی