زهره گل ریحان


زهره گل ریحان

زیر درخت چناری دراز کشیده ایم در حالی که دست هایمان در دست هم است عشقمان چنان ریشه دوانده که هیچ طوفانی قادر به جدا کردنمان نیست من از دوردست ها برای به آغوش کشیدنت آماده ام برای اینکهشاعر:زهره گل ریحان

زیر درخت چناری دراز کشیده ایم
در حالی که دست هایمان در دست هم است

عشقمان چنان ریشه دوانده که
هیچ طوفانی قادر به جدا کردنمان نیست

من
از دوردست ها
برای به آغوش کشیدنت آماده ام

برای اینکه فراموش نکنی
گرمای آغوشی برای توست

کنارت هستم و دلتنگ
دل تنگی ام تمامی ندارد

حتی تو هم نمیتوانی دلتنگی ام را برطرف کنی
اشتباه نکن
دلتنگ تو نیستم
دلتنگ خودم هستم
چون تمام من پر شده است از تمام تو
و منی برایم باقی نمانده است

چشمهایم را میبوسی
ابر سفیدی رد میشود

میگویی خورشید را در چشمانم دیده ای
میگویم دوستت دارم
میگویی من چنان دوستت دارم که در واژه ها خلاصه نمیشود

سرم را بر شانه هایت میگذارم
پیشانی ام را میبوسی

می پرسی از من این همه سال کجا بودی
میگویم قدم به قدم نزدیکت میشدم

میگوید دیر آمدی ولی خوب که آمدی
میگویم اگر ذهن الانم را داشتم چنان محکم یقه ات را میچسبیدم که نتوانی بی من بروی

لبخند میزند
گوشه لبش را میبوسم
وعده گاه همیشگیمان را

گفتم زخمها دیدم
گفت مرهم ها ساختم

گفتم پیر شدم
گفت موهای سفیدت را بیشتر دوست دارم

گفتم خسته نشوی
گفت دوست داشتنت آنقدر اسان است که خستگی ندارد

گفتم نروی
گفت خانه ام تویی

گفتم بی من چگونه گذشت
گفت تنها گذشت

گفتم ارزویی بکن
گفت امیدم تویی

گفتم اعترافی بکن
گفت خدایم تویی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تفسیر و رازهای بسیار خواندنی روشن کردن شمع