گم شدن که شاخ و دُم ندارد
کلید را میچرخانی
تمام درختان به آنسو میروند..
یک نمونه همین دیشب,
میخ ها را که کوبیدی
من با کله فرو رفتم
در زمین سفید
با ارتفاع یک و ۶۰ یا شاید هم ۶۸..
درست نمیدانم
چگونه دوستم داشتی,
آن مادیانی که در خواب
به تاخت میرفت را یادت هست؟
لگد پشت لگد..
مگر چند جای سالم داشتم
که هر غلطی میخواست بکند؟..
حالا درست که تیشه را برداشتم
و با پرهای مشکی
سقف خوابت را شکستم,
تو که ساعت ات را کوک کرده بودی
چرا خروسخوان نکشیده
بلیط ها را پاره کردی!؟
به همان ارواح لعنتی
من پرنده ی خوبی نیستم
تا پر ندارم..
از زخم های من
نمونه نگیر..
مهتاب محمدی راد