در هنگام شب
در اتاقی تاریک تر از تاریک
من مانده ام و دلی شکسته و یک کتاب شعر
زیر پتو با نور کم جان یک چراغ
نفس کشیدن سخت می شود هر لحظه
اما هنوز چشم ها سیر نشده
یک بیت
یک مصرع
یک کلمه
یک حرف
مرا در هزار توی ذهن به چه اتاقک های قدیمی که نمیبرد
چه همزادی ست شاعر با دل من
چه همدردیست با افکار من
در همین حال چه فاصله ای دارم
از زمانه خود
انگار شعر ها مرا از جا کنده اند
همچون گلبرگی به مرحله تازه ای از ذهنم انداخته است
در این ساعت
در این تاریخ
با خواندن این بیت ها چگونه برگردم به آن مرحله ای از ذهنم که فکر میکردم فتح کرده ام
اما غافل از اینکه افکارم مرا فتح کرده بود ند
دونستن زیاد خوب نیست
هر چی بیشتر بفهمی
بزرگ تر میشی
چیزایی درک میکنی که درد ناکن
در همین تاریکی در همین نور کم جان چراغ با یک بیت شعر
میشی اونی که درک کردنش برای خیلیا سخته
پس در آخر
شدی تنها
غرق شدی در افکارت
در امواج تنهایی
در اتاقی تاریک تر از تاریک
من مانده ام و دلی شکسته و یک کتاب شعر
زیر پتو با نور کم جان یک چراغ
نفس کشیدن سخت می شود هر لحظه
اما هنوز چشم ها سیر نشده
یک بیت
یک مصرع
یک کلمه
یک حرف
مرا در هزار توی ذهن به چه اتاقک های قدیمی که نمیبرد
چه همزادی ست شاعر با دل من
چه همدردیست با افکار من
در همین حال چه فاصله ای دارم
از زمانه خود
انگار شعر ها مرا از جا کنده اند
همچون گلبرگی به مرحله تازه ای از ذهنم انداخته است
در این ساعت
در این تاریخ
با خواندن این بیت ها چگونه برگردم به آن مرحله ای از ذهنم که فکر میکردم فتح کرده ام
اما غافل از اینکه افکارم مرا فتح کرده بود ند
دونستن زیاد خوب نیست
هر چی بیشتر بفهمی
بزرگ تر میشی
چیزایی درک میکنی که درد ناکن
در همین تاریکی در همین نور کم جان چراغ با یک بیت شعر
میشی اونی که درک کردنش برای خیلیا سخته
پس در آخر
شدی تنها
غرق شدی در افکارت
در امواج تنهایی