داستان جالب و کوتاه سگ طمع کار!


داستان جالب و کوتاه سگ طمع کار!

سگ طمع کار – داستان های حیوانات یکی بود یکی نبود. سگی بود که به تنهایی زندگی می کرد. او خیلی طمع کار و حریص بود. اوقات زیادی بود که دوست داشت از طمع کاری دست بکشد. او همیشه به خودش قول می داد که درسم را خوب یاد می گیرم...

سگ طمع کار – داستان های حیوانات

داستان جالب و کوتاه سگ طمع کار!

یکی بود یکی نبود. سگی بود که به تنهایی زندگی می کرد. او خیلی طمع کار و حریص بود. اوقات زیادی بود که دوست داشت از طمع کاری دست بکشد. او همیشه به خودش قول می داد که درسم را خوب یاد می گیرم و طمع کاری نمی کنم اما دوباره قول هایش را فراموش می‌ کرد و مانند همیشه به یک سگ حریص تبدیل می‌ شد.

داستان جالب و کوتاه سگ طمع کار!

یک روز عصر که این سگ به شدت گرسنه بود، تصمیم گرفت به دنبال چیزی برای خوردن بگردد. به بیرون از خانه رفت که فقط یک پل آن جا وجود داشت و به خودش گفت: ”آنجا می‌ روم و به دنبال غذا در آن طرف پل می گردم. غذایی که آنجاست، قطعاً بهتر است.” سپس از روی پل چوبی عبور کرد و با بو کشیدن به دنبال غذا می گشت. ناگهان متوجه یک استخوان شد که در فاصله ای از او افتاده بود و با خودش گفت: “من به شدت خوش شانس هستم و این استخوان، خوشمزه به نظر می رسد.” بدون اینکه زمان را تلف کند با حس گرسنگی زیاد استخوان را برداشت و می خواست که آن را بخورد. او با خودش فکر کرد: ” شاید کسی این دور و بر مرا با این استخوان ببیند و مجبور شوم که آن را با او به اشتراک بگذارم. بنابراین بهتر است که به خانه بروم و بعدا آن را بخورم.”

داستان جالب و کوتاه سگ طمع کار!

سپس استخوان را داخل دهانش نگه داشت و با سرعت به سمت خانه دوید. هنگامی که می‌ خواست از پل چوبی عبور کند، به پایین رودخانه نگاه کرد و عکس خودش را داخل آن دید. سگ احمق فکر کرد که یک سگ دیگر را دیده و با خودش فکر کرد که یک سگ دیگر استخوان در دهان، زیر پل وجود دارد. این سگ حریص با خودش گفت که چقدر خوب می شود استخوان او را هم برای خودم کنم و دیگر دو استخوان خواهم داشت. بنابراین به دنبال سگ رفت.

داستان جالب و کوتاه سگ طمع کار!

هر جا که می رفت او را مقابل خودش می دید و این موضوع او را از عصبانی کرده بود تا اینکه به تصویر خودش به سمت پایین نگاه کرد و شروع به واق واق کرد تا سگ مقابل را بترساند اما هنگامی که دهانش را برای پارس کردن باز کرد، استخوان از دهانش افتاد و در رودخانه افتاد. سگ متوجه شد هیچ سگ دیگری آن جا نبوده و عکس خودش را داخل آب دیده اما دیگر خیلی دیر شده بود، زیرا تکه استخوان خودش را هم به خاطر حرص زیاد از دست داده بود و اکنون باید گرسنه می ماند.

داستان پندآموز سگ طمع کار
در مجله دلگرم بشنوید و لذت ببرید 👇🏻

تهیه و تولید ، اختصاصی مجله دلگرم



روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

فیلم| ویدئویی باورنکردنی از یک سگِ پیانیست!