رویای کال


رویای کال

پایان فصل عاشقی با یک بغل رویای کال رفتی و من جا مانده ام با یک تمنای محال بادا بخیر آن یادها,آن روزگار دلخوشی ای کاش می شد صرف کرد افعال ماضی را به حال در کوچه های سادگی گم‌می شوم با این امید روزی...

پایان فصل عاشقی با یک بغل رویای کال
رفتی و من جا مانده ام با یک تمنای محال
بادا بخیر آن یادها,آن روزگار دلخوشی
ای کاش می شد صرف کرد افعال ماضی را به حال
در کوچه های سادگی گم‌می شوم با این امید
روزی تو را پیدا کنم نزدیک بن بست وصال
با خاطرات خوب تو باید شبی پنهان شوم
دزدانه می جوید مرا دستان بی رحم زوال
می خواهم از تقویم ها یک چند سالی کم کنم
حذف نبودن های تو خوب است حتی در خیال
از تو سرودن ساده است گاهی غزل گاهی سپید
در بند قالب نیستی چون چشمه می جوشی زلال



سادگی