بَندِ چهارم ( منظومه ای سهندیم ترکی )


بَندِ چهارم ( منظومه ای سهندیم ترکی )

اِی سَهَندیم آز قالب عُمروم چه یوخدو بیر قَدَم سَن تان او آلاه مَندَ چه یوخدو او عدم 31 ای سهند من عمر من هر لحظه در حال گذر است و پیر می شوم و دیگر هیچ توانی نخواهم داشت از تو خواهشی دارم که خدا را...

اِی سَهَندیم آز قالب عُمروم چه یوخدو بیر قَدَم
سَن تان او آلاه مَندَ چه یوخدو او عدم

31 ای سهند من عمر من هر لحظه در حال گذر است و پیر می شوم و دیگر هیچ توانی نخواهم داشت از تو خواهشی دارم که خدا را خوب بشناسی چون من بنده ذلیل شده ای هستم و هیچ اراده ای دارم که او را بهتر بشناسم

دونیان آی او جوناه بیردَن قاتار تِزدَن یالان
سوزلَری شیرین جَلیب اَما جوروپ هِشزاد گالان

32 دنیا فانی را آن دروغ از بین برده است و هیچ جیز از درستی باقی نمانده است شاید حرف های دروغ شیرین به نظر می رسد ولی همه آن ها هیچ و پوچ است

دوسلارم بیردن ایتیپ مَندَ چه یوخ تِزدَن جِدیپ
بلمَدیم ضَربَ ورپ دالدان عَجَبدَن او بیتیپ

33 آن دوست های ناباب مرا رها کرده اند و رفته اند و از پشت به من ضربه زده اند و با چاقو پشت مرا دریده اند پس ای انسان مراقب انسان های دروغگو باش

بوشلادم سیزدَن سورا آلاهد اِی دوستوم نَهان
حِشمَتون یاوَر گالار اِی صاحِبِ مَشرِق زَمان

34 من از شما ای دوستان ناباب ای انسان های دروغگو و فریب کار که رهایم کردید و رهایتان کردم به خدا روی آوردم چون او صاحب مشرق جهان است و همه حکم فرمای او هستند و او پنهان است چو اگر خود را نشان دهد همه از حیرت می می رند

بیر دوشاب جومله دییپ قورآند اِی عاقل آدم
سوزلَری گوهَردَ اِی شاهد جروپ چوخلار بادام

35 او یک کتابی را نوشته است بنام قرآن که جمله هایش شیرین هستند عین شیره انگور و به قدری با ارزش است که مانند بادام که در وجودش یک هسته ای پنهان است و تنها شاهد و انسان عاقل می داند چه است

دیمَدیم ماهیر اُلوپ او روزگار بیردَن خَراب
اینجیدیپ چوخدان سَنی لاکن چَسافَت او خَلاب

36 آن روزگار ماهر شده است و روز به روز خراب و خراب تر می شود و همیشه ما را اذیت می کند و همه جا رو کثافت عین مرداب هایی که آب در آن ماده است و بوی بدی می دهد

حیرتا دلَّر دییپ دونیا یالانان دونیادی
صاحبا مَسلَک بلیپ جونَّر اولانان اوینادی

37 ای حیرتگر ( انسان ) تمام کسانی که سخنور هستند گفته اند که این دنیا نمی ماند و دروغ همیشه در این جهان پاینده است ای صاحب ای خدایی که دینی را به وجود آورده ای تو گفته ای که جهان وقتی پیدا شد و به وجود آمد همیشه در حال بزم کردن بود و می رقصید از حیرت و بزرگی تو

رَحمَتون سوزدو وَلی هِچیم جُروپ ماتم اُلوپ
قولَلَر آتَشفیشان بیردَن قاتشماخدا قالیپ

38 رحمت تو همیشه عین باران در حال ریختن است ولی هیچ کس نمی داند و حیرت نمی کند کوه وقتی رحمت تو را می بیند از ماتم مواد مذابی را از درونش به بیرون می ریزد کوه تو را فهمیده است ولی ما هنوز نه

می وِیَن بیز چور چوخخ نابِ شرابِ اَطلَسی
ناگهان اُلدوخ چه وای جُردوخ صَفایِ مَحکَمی

39 ای ساقی ای کسی که به ما شراب می دهی ما کور هستیم و خلقت خدا را نمی بینیم به ما شرابی ناب بده و زمانی که ساقی به ما شراب اطلسی داد ناگهان مست شدیم و خلقت وجود جهان را دیدیم


لیذتا اِی جوز گَرَ دیوانَلَر صَف بالیپ
جامه لَر هام چَسیف شَر و قیامَت یاندیپ

40 ای لذت دینای معنوی ای چشم سیاه ( حوری ) دیوانگان تو در یک صف ایستاده اند ولی همه آن ها کثیف هستند و در دنیای مادی خود را در لجن زار ها انداخته اند و همانا در روز قیامت سوزانده خواهند شد همان کسانی که ادای مؤمن بودند می کردند و از حوری بهشتی حرف می زدند ولی آن ها بدانند که تنها خدا برای ما می ماند

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن درباره دختر ؛ جملات کوتاه و طولانی در مورد دختر قوی و دختر بودن