از غصه آزادم کن
هیئت غم در دلم شمع سادگی روشن میکند و اشک کوه بر چشمانم رودبار است هیچکس نمیتواند ترجمان نگاهم را بخواند که سرچشمهی این غم از کجاست مگر میتوان فهمید آغاز دریا از کجاست؟ دهانم از تلخی سیگار و...
هیئت غم در دلم
شمع سادگی روشن میکند
و اشک کوه بر چشمانم
رودبار است
هیچکس نمیتواند
ترجمان نگاهم را بخواند
که سرچشمهی این غم از کجاست
مگر میتوان فهمید آغاز دریا از کجاست؟
دهانم از تلخی سیگار و غصه
شیرین شد
کاش قند بشود
تا در چایم حل شَود.
علیرضا یوسفی
_________
در روز های اخیر در بدترین شرایط روحی بودم
و این شعر را در آن حال هوا نوشتم.
شمع سادگی روشن میکند
و اشک کوه بر چشمانم
رودبار است
هیچکس نمیتواند
ترجمان نگاهم را بخواند
که سرچشمهی این غم از کجاست
مگر میتوان فهمید آغاز دریا از کجاست؟
دهانم از تلخی سیگار و غصه
شیرین شد
کاش قند بشود
تا در چایم حل شَود.
علیرضا یوسفی
_________
در روز های اخیر در بدترین شرایط روحی بودم
و این شعر را در آن حال هوا نوشتم.