به جانم نفسی آمد


به جانم نفسی آمد

علی جعفری: آدین اورکده دی یازان شعر لریمه باخ هوس گلدی بو جاندا سنه قوربان اولسون جانیما نفس گلدی باخیردیم عالم رویا کی نقش اولموشدی جانیمدا اورکده ایستیین یاریم منیله پیش و پس گلدی گوزوم دوشدی...

علی جعفری:
آدین اورکده دی یازان شعر لریمه باخ هوس گلدی
بو جاندا سنه قوربان اولسون جانیما نفس گلدی
باخیردیم عالم رویا کی نقش اولموشدی جانیمدا
اورکده ایستیین یاریم منیله پیش و پس گلدی

گوزوم دوشدی جمالینه بوجان اوچدی اونا ساری
اوپنده گول جمالیندن منه گوودن بو سس گلدی
دایان بیر لحظه صبر ایله جیسارت ایلمه یاره
قانات چالدیم اوپم بیرده قاباقیما قفس گلدی

بهشتین عطرینی آلدیم آخان سولار قوجاقیندان
قارا داغدان یر اوستوندن آخان رود ارس گلدی
بویوردی ایچکیسن بورداچوبانین ایستگی اولدی
آراز دوتدی گلین اددی ساردان بیر جرس گلدی

یاپوش شعرین الیندن سن سپیده گوزلریم دولدی
اورک یاندی کباب اولدی بو سوزلردن قبس گلدی
یایزیبدی جعفری چکدیک مصیبت لر بو دونیادن
یانان عاشیق نجه آغلار گوزونده خاروخس گلدی

شاعیر :علی جعفری
یازی تاریخی : 26 مهر 1401
شعر آدی : جانیما نفس گلدی

ترجمه
اسمت همیشه توی قلبمه و به شعر های نوشته شده ام نگاه کن که هوس آمد

این جانم هم فدای تو باشد که به این جانم نفس آمد

نگاه میکردم به عالم رویا که نقش بسته بود در جانم

یاری که از دل وجانم هم بیشتر دوستش داشتم با من پس و پیش آمد

چشمم به جمالش افتاد و خواستم به طرفش پرواز کنم

خواستم که از جمال گل گونه اش ببوسم که از آسمان صدایی آمد

وایسا یک لحظه ای صبر کن و هرگز جسارتی مکن به یارت

حرف صدارو گوش نکردم و دوباره پرواز کردم و خواستم ببوسمش

در مقابل خود قفسی را دیدم که من در پشت میله ها هستم و هرگز توان بوسیدن را ندارم و اجازه به من داده نشده است

عطر بهشت را گرفتم از آب های جاری دامنش، منظور دامنه بهشت

دیدم که از زمین های قره داغ رود ارس شروع کرد به جاری شدن

به من فرمود که تو از این آب بخور که در این رود کسی مرده که عاشق خان چوپان بوده یعنی( سارا )
سارا را به زور میخواستن به خان ظالمی بدهند که سارا خودش را به خاطر نامزد خوانده اش چوپان که هم سن و سال خودش بود به رود ارس می‌اندازد.

آراز سارا را با خودش برد و جشن عروسی او را در داخل سیل آب‌های خروشان خودش گرفت .

بگیر از دست شعرم ای سپیده که چشمهایم پر از اشک شد و یاد تو افتادم .

جیگرم سوخت و کباب شد و از این حرف هایم هم قبسی آمد .
جعفری نوشته که ما دو تا مصیبتهایی توی این دنیا کشیده ایم بدانید

عاشق دلسوخته نگاه کن که چه جوری گریه میکنه که همیشه انگار داخل چشمهایش خارو خسی وجود دارد .

شاعر :علی جعفری
تاریخ سروده شده : 26 مهر 1401
نام شعر : به جانم نفسی آمد

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


40 عکس نقاشی دخترانه جدید، ساده، زیبا، فانتزی و آسان برای پروفایل