پراکنده


پراکنده

مرد آرام بیا شهر بهم می ریزد عسلِ خنده تو زهر به هم می ریزد موج درموج، بلاخیز، هوا طوفانی به خدا عشق ِتو آن بحر بهم می ریزد ........................................ شوق بیگانه ندارم جذبه اش...

مرد آرام بیا شهر بهم می ریزد
عسلِ خنده تو زهر به هم می ریزد
موج درموج، بلاخیز، هوا طوفانی
به خدا عشق ِتو آن بحر بهم می ریزد

........................................

شوق بیگانه ندارم جذبه اش فرسودگی است
یار اغیاری نباشم جذبه یا بیم ات کنم
مثل یک پروانه ام بر گرد شمع ناز تو
هیچکس را ره ندادم در بغل نیم ات کنم
ای مؤید قصه ی عشق تو چون افسانه ای
مانده در پس کوچه ی دل باش ترحیم ات کنم
..........................................

لبخندِ تو شیرینیِ دنیایِ من است

چشمان تو هر لحظه در اغوای من است

تقدیر خدایی که تو را هدیه نمود

او خالق این عشق و غوغای من است


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | واکنش تحسین‌برانگیز راننده‌های ایرانی هنگام شنیدن صدای آژیر آمبولانس