کرم


کرم

گفتم بحر کرمت بی کرانه است گفتا تو کم از آن بهره نداری گفتم ز لطف دوای درد کن گفتا به سخن حیله داری گفتم که شبی استجابت دعا کن گفتا آهی برو که بسی چاره داری اشک ز دو دیده چون روان شد گفتا به درون...

گفتم بحر کرمت بی کرانه است
گفتا تو کم از آن بهره نداری
گفتم ز لطف دوای درد کن
گفتا به سخن حیله داری
گفتم که شبی استجابت دعا کن
گفتا آهی برو که بسی چاره داری
اشک ز دو دیده چون روان شد
گفتا به درون آی دلی شکسته داری
1403 1 10 آهی



جاز خشک