مثل هر شب


مثل هر شب

مثل هر شب خواستم کتاب بخوانم آمدی روبرویم نشستی گفتم بخوابم چپ و راست بقچه‌ی خاطراتت را سرم تکاندی بلند شدم شعری بنویسم چنان عطر آغوشت در هوا پیچید که دلتنگی‌ام سر گذاشت بر شانه‌ی...


مثل هر شب
خواستم کتاب بخوانم
آمدی روبرویم نشستی
گفتم بخوابم
چپ و راست
بقچه‌ی خاطراتت را
سرم تکاندی
بلند شدم شعری بنویسم
چنان عطر آغوشت
در هوا پیچید
که دلتنگی‌ام سر گذاشت
بر شانه‌ی سطرها
بی اراده دفترم را بستم و
آواره شدم در کوچه‌های باران
می‌میرد
آفتابگردانی
که خورشید ندارد؟




حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا