سرمنشاء ویرانگی


سرمنشاء ویرانگی

سرمنشاء ویرانگی دردیکه تو گفتی سر دیوانگی ام بود زیر و بمی از عالم مستانگی ام بود من شعله به جان غم دیرینه نبودم پر سوختنم حاصل پروانگی ام بود من یار کسی باشم و او یار نباشد؟ عاشق شدنم آفت...

سرمنشاء ویرانگی
دردیکه تو گفتی سر دیوانگی ام بود
زیر و بمی از عالم مستانگی ام بود

من شعله به جان غم دیرینه نبودم
پر سوختنم حاصل پروانگی ام بود

من یار کسی باشم و او یار نباشد؟
عاشق شدنم آفت بیگانگی ام بود

آن برگ خران دیده نبودم که بریزم
این حادثه از دشمنی خانگی ام بود

گفتم که به ظلمتکده خویش بسازم
تا جوهر دردی پی دردانگی ام بود

سوز امد و درد امد و دلدادگی آمد
اینها همه آوازه شاهانگی ام بود

اما تو گسل گونه ترین حادثه گشتی
یک زلزله سرمنشاء ویرانگی ام بود





بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دیکته شب کلاس اول دبستان