خبر از یار
آری ای یار درست است گرفتار شدم نه به میل و خوشی و عشق... به اجبار شدم خبر این است کم آوردم و دلمرده شدم از خودم، زندگی ام، از همه بیزار شدم در قماری که سر زندگی خود کردم همه را باختم و سخت بدهکار...
آری ای یار درست است گرفتار شدم
نه به میل و خوشی و عشق... به اجبار شدم
خبر این است کم آوردم و دلمرده شدم
از خودم، زندگی ام، از همه بیزار شدم
در قماری که سر زندگی خود کردم
همه را باختم و سخت بدهکار شدم
شب که شد با غم و اشک و دلِ خون خوابیدم
صبح با حسرت و با یاد تو بیدار شدم
با تو مثل ملکه غرق خوشی بودم و عشق
بعد تو سهمِ هوس خواهیِ تاتار شدم
از غزل های تو با ناز و کرشمه رفتم
سادگی کردم و همسفره ی کفتار شدم
من که دلبسته ی بابونه و چایی بودم
سخت معتاد غمِ قهوه و سیگار شدم
من که شادابی هر شنبه ی عمرت بودم
بعد تو رخوت هر جمعه ی غمبار شدم
گفته بودی که چه کردی که من اینگونه شدم؟
خوبی ات قلب مرا زد که جفاکار شدم
زندگی امنیت و گرمیِ آغوش تو بود
حیف و صد حیف که من دیر خبردار شدم
نه به میل و خوشی و عشق... به اجبار شدم
خبر این است کم آوردم و دلمرده شدم
از خودم، زندگی ام، از همه بیزار شدم
در قماری که سر زندگی خود کردم
همه را باختم و سخت بدهکار شدم
شب که شد با غم و اشک و دلِ خون خوابیدم
صبح با حسرت و با یاد تو بیدار شدم
با تو مثل ملکه غرق خوشی بودم و عشق
بعد تو سهمِ هوس خواهیِ تاتار شدم
از غزل های تو با ناز و کرشمه رفتم
سادگی کردم و همسفره ی کفتار شدم
من که دلبسته ی بابونه و چایی بودم
سخت معتاد غمِ قهوه و سیگار شدم
من که شادابی هر شنبه ی عمرت بودم
بعد تو رخوت هر جمعه ی غمبار شدم
گفته بودی که چه کردی که من اینگونه شدم؟
خوبی ات قلب مرا زد که جفاکار شدم
زندگی امنیت و گرمیِ آغوش تو بود
حیف و صد حیف که من دیر خبردار شدم