دستان چلاغ


دستان چلاغ

تیزی تیغ تبر،،،،، بر تن باغ افتاده زین شاهانه به تقدیر الاغ افتاده حاصل زحمت هر روز و شب دهقانان سیب‌سرخی شده در دست‌چلاغ افتاده بلبلی نیست،گلی نیست،گلستانی نیست باغ،، در...

تیزی تیغ تبر،،،،، بر تن باغ افتاده
زین شاهانه به تقدیر الاغ افتاده

حاصل زحمت هر روز و شب دهقانان
سیب‌سرخی شده در دست‌چلاغ افتاده

بلبلی نیست،گلی نیست،گلستانی نیست
باغ،، در سیطره ی دسته ی زاغ افتاده

عشق از حوصله‌ی مردم این دهکده رفت
سایه ای بر رمق پیر چراغ افتاده

ما خمار خبری از طرف یار شدیم
آه و افسوس که در دست کلاغ افتاده

کلبه ی جنگلی عشق، فرو ریخته است
آب، بر شعله ی این کهنه اجاق افتاده

فقر باعث شده، عشق از دل مردم برود
باز بین دل و دلدار،،،،، فراق افتاده

علی سلطانی نژاد

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انشا در مورد امید به زندگی ؛ چندین انشا ادبی و زیبا امید به زندگی