سکوت
سکوت این خانه بی تو کُشَنده است؛ فریادی بی صدا، که در گلویِ زخمی ام خاطرات تو را حبس میکند. و من، زندانیِ تنها، در چهارچوبِ نگاهت، صدایِ تو را سکوت میکنم، در قالبِ ترانه ای که نای خواندنم نیست. و...
سکوت این خانه بی تو کُشَنده است؛
فریادی بی صدا، که در گلویِ زخمی ام
خاطرات تو را حبس میکند.
و من، زندانیِ تنها، در چهارچوبِ
نگاهت، صدایِ تو را سکوت میکنم،
در قالبِ ترانه ای که نای خواندنم نیست.
و گیتارِ خاموش، از تو میگوید
و به ناچار حرف هایش،
بر روی سیم ها به لرزه می اُفتد و بغض میکند.
آه سکوتِ این خانه بی تو کشنده است...
رضا همایون
فریادی بی صدا، که در گلویِ زخمی ام
خاطرات تو را حبس میکند.
و من، زندانیِ تنها، در چهارچوبِ
نگاهت، صدایِ تو را سکوت میکنم،
در قالبِ ترانه ای که نای خواندنم نیست.
و گیتارِ خاموش، از تو میگوید
و به ناچار حرف هایش،
بر روی سیم ها به لرزه می اُفتد و بغض میکند.
آه سکوتِ این خانه بی تو کشنده است...
رضا همایون