ابهام
خیره در کدام ابهام از دریچهی تنهایی می ریزی بر شاخه های شب برخیز کمی با هم قدم بزنیم به جیغهای خیابان نباید بی تفاوت باشیم بین این طومار کلمات تو نمی توانی به هر الف که رسیدی سرش را با کلاه...
خیره در کدام ابهام
از دریچهی تنهایی می ریزی
بر شاخه های شب
برخیز کمی با هم قدم بزنیم
به جیغهای خیابان
نباید بی تفاوت باشیم
بین این طومار کلمات
تو نمی توانی به هر الف که رسیدی
سرش را با کلاه گرم کنی
به بهانهی تراشیدن صدا
از آن جایی
که جهانمان خیس
از تراوش رنگهای خاموشی
پنهان شده
پشت ترسهای پردهی شعور
می شود پی برد
به حنای دستان گندمزار
و نقش کلیدی داس را
پشت پنجمین ستون دید
اگر می خواهی سبز شوی
در رگهای روشن
نگاه کن به آن کوه
که آویزان بر بن برگی
بالا زده دامن نمایش را
نگاه کن
ببین تا کجا فرو رفته در راز
تو فقط می توانی
به اندازهی یک خواب
از او دور شوی وگرنه
خندهی شیطان آن قدر
در حیرانی سیبها شکوفه کرده
که حتی
چشمهای خدا را هم تر کرده
باران استیصال