زرع


زرع

دل برای بودنت، هر دم سماجت می کند صبر من با دیده ام، دائم لجاجت می کند دوریُ حرف دعا، من را نمی آید به کار شرط دل بردن تو را، از غم شکایت می کند خوب رویان بس زیاد، اما چه کار آید مرا؟ کِشت خوب عاشقی،...

دل برای بودنت، هر دم سماجت می کند
صبر من با دیده ام، دائم لجاجت می کند

دوریُ حرف دعا، من را نمی آید به کار
شرط دل بردن تو را، از غم شکایت می کند

خوب رویان بس زیاد، اما چه کار آید مرا؟
کِشت خوب عاشقی، یک گُل کفایت می کند

زرع امسالم تو باش، برداشت های فصل نو
گِل و آب زندگی، از دل حمایت می کند

جمله دستم خالیُ، مردود در راه زمان
ازدواجُ راهِ دین، با من جنایت می کند

نان نمی پرسد زما، بهر چه بود آن آسیاب
پیرِ مکتب را بگو، گندم ضمانت می کند

گفتُ گویِ هرزگی، سودش فزون بر بندگی
حافظُ سعدی نخوان، منطق رعایت می کند

بخت با رخت سپید، پوشیده بر هر کوششم
از قلم سودی نبود، راوی روایت می کند



فیلم| مردی که 26 سال پیش گم شده بود در زیرزمین همسایه پیدا شد!