دو راهی


دو راهی

مقیاس میکنم دل خود را به بودنت این وصله هم‌ قواره قلبم نمیشود من منتهای خواهشم اما تو بین راه حتی دلت به سمت دلم خم نمیشود گفتم نیا که عشق فراموشمان کند عشق حواس جمع و آن هم نمیشود گفتم بیا که تا...

مقیاس میکنم دل خود را به بودنت
این وصله هم‌ قواره قلبم نمیشود
من منتهای خواهشم اما تو بین راه
حتی دلت به سمت دلم خم نمیشود
گفتم نیا که عشق فراموشمان کند
عشق حواس جمع و آن هم نمیشود
گفتم بیا که تا اتشم سر فروکشد
چیزی ازین اتش به خدا کم نمیشود
دلخوش به یک امید شدم، بردن دلت
عشقت حریف بازی یاسم نمیشود
تنها تو میتوانی و اعجاز دست توست
چیزی حریف بودن باهم نمیشود
من منتظر نشسته کنار امید دل
پایان کارمان ابدا غم نمیشود



دخیل