اخلاص حبیب


اخلاص حبیب

میشوم عاشق و بی دل تا تو نگاه میکنی میشوم همچو گلدانی شکسته تا تو آه میکنی قلب حبیب در تنگا می افتد انگار وقتی تو خودت تجلایی به ماه میکنی تا که از بازی عشق هر دم صدایم می رسد یاد یوسف خسته و نالانِ...

میشوم عاشق و بی دل تا تو نگاه میکنی
میشوم همچو گلدانی شکسته تا تو آه میکنی

قلب حبیب در تنگا می افتد انگار
وقتی تو خودت تجلایی به ماه میکنی

تا که از بازی عشق هر دم صدایم می رسد
یاد یوسف خسته و نالانِ در چاه می‌کنی

میشوم هرگاه از شکوه خود پر غرور
تو حبیب را به سلاح چشمانت چو پر کاه میکنی

گویی که هزار تکه هستم من از عالم و تو
حبیب را با اشارت های خود وارد راه میکنی

هر گه گنه میکنم ، سخت پشیمان میشوم
تو با بخشش خود هربار حبیب رو سیاه میکنی

سخت در پیچ و تب تاریخ گم گشته ام
و تو بر یک نظر حبیب بی گناه میکنی

غرق در معصیت خویشم و تو
با ثواب خود پرونده حبیب از سیاهی تباه می‌کنی

گویم که بیا تا کنم نظر بر جمالت
تو هر بار به بی اخلاصی حبیب نگاه میکنی




اشتیاق