عاقبت


عاقبت

باران می‌بارد اما چشم من بیدار است قلب من در تپش است مغز من خوش خواب است خانه کوچک من چِقَدَر سرد شده گلِ گلخانه من چقدر زرد شده آسمان آبی نیست دل من غمگین است کوچه پرگل من چقدر دلگیر است...

باران می‌بارد اما چشم من بیدار است
قلب من در تپش است مغز من خوش خواب است
خانه کوچک من چِقَدَر سرد شده
گلِ گلخانه من چقدر زرد شده
آسمان آبی نیست دل من غمگین است
کوچه پرگل من چقدر دلگیر است
اندکی صبر که شاید تو بیایی بازم
من کجا و تو کجا ای محرم اسرارم
عاقبت را تو بگو ما به کجا خواهیم رفت
گل وبوته ،ماه و دریا همگی پژمردن
دیگر اینجا آخر خط است و من کم جانم
بار و بندیل دلم را بستم؛ در راهم
چشم‌هایم خانه است هر وقت که تو باز آیی
منو گل ،درخت و دریا ،همگی می‌آییم.



جمالِ علی ع