بیم و امیدهای مادرانه آغاز مدرسه


دلهره ام را فرو می خورم و به جایش لبخند میزنم، لقمه ها را توی کیف می گذارم، قمقمه را آب می کنم و فرزندانم را تا در مدرسه می رسانم و از همانجا قدم های لرزانشان را می شمارم... ]]>

باز هم اول مهر و آغاز مدرسه... بیم و امیدهای مادرانه آغاز مدرسه

دلهره ام را فرو می خورم و به جایش لبخند میزنم، لقمه ها را توی کیف می گذارم، قمقمه را آب می کنم و فرزندانم را تا در مدرسه می رسانم و از همانجا قدم های لرزانشان را می شمارم...

بیم و امیدهای مادرانه آغاز مدرسه

باز هم دلهره و شوق، تار و پود افکارم را به هم می بافد. به مدرسه فکر می کنم به معلمی که هنوز نمی شناسم به دوستانی که نمی دانم کیستند و از چه خانواده ای. به ماجراهایی که پیش رو دارم و هنوز بی خبرم.

فرزندانم را می بینم پشت میز و نیمکت های خط خطی و پر از یادگاری. وقتی که کتاب و دفترشان را به زور روی میز سه نفره شان جا می دهند و سعی می کنند جایی برای کیف و ژاکتشان باز کنند.

آنها را می بینم وقتی برای دیدن و شنیدن معلم روی پا نیم خیز می شوند و از لا به لای ردیف های جلویی روزنی رو به تخته می گشایند.

وقتی زنگ تفریح ها لقمه و قمقمه به دست پله ها را پائین می روند و سعی می کنند در انبوه جمعیت خروشان، زیر دست و پا نمانند.

همه این چیزها را می بینم و با خود می اندیشم شاید اینها کمترین دغدغه های من و فرزندانم باشند.

شاید آنچه در کتاب های درسی نوشته شده است آنچه در کلاس آموخته می شود آنچه حتی به ظاهر نوشته و گفته نمی شود، برایم دلهره بیشتری داشته باشد.

فرزندانم پشت همین میز و نیمکت ها، بغل دست همکلاسی ها و پای کتاب و دفترهایشان چه می آموزند؟ آیا آنچه یاد می گیرند آنها را به کار می آید؟ آیا آنها را آماده زندگی در جهانی به غایت پیچیده و متحول و متغیر می کند؟ آیا مهارت های زندگی را می آموزد؟ آیا ذهنشان را برای درک روابط پیچیده و حل مسائل تو در تو آماده می کند؟ آیا محبت و نوع دوستی را ترویج می کند؟ آیا احترام و درک متقابل را تسهیل می کند؟

نمی دانم
اما آنچه می دانم آن است که مدارس ما با تمام آنچه می آموزند و نمی آموزند با همه آنچه می دهند و می گیرند، باز هم موهبتی برای کودکانمان هستند. کودکانی در اقصا نقاط سرزمینمان، کودکان شهرها و روستاها و ایلاتمان، هر یک با رویاهایشان، با بیم و امیدشان هر سال برای نشستن پشت همین میز و نیمکت ها خاک گرفته و پر از خط و کنده کاری، راهی مدرسه می شوند به امید اینکه فردایی بهتر از امروز را رقم بزنند.

… و من
دلهره ام را فرو می خورم و به جایش لبخند میزنم، لقمه ها را توی کیف می گذارم، قمقمه را آب می کنم و فرزندانم را تا در مدرسه می رسانم و از همانجا قدم های لرزانشان را می شمارم و دستانی که به سمتم تکان می دهند را نگاه می کنم و دل به امید می مانم که برای فردایی بهتر باید از همین پیچ و خم های مکرر عبور کرد. درد را حس می کنم به این امید که درمان را جستجو کنم.

منبع: http://blog.amoozesh118.com

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه آموزش و پرورش

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جملات و متن تبریک روز جهانی خلبان به همسرم و عشقم + عکس نوشته و استوری