کودکی


کودکی

کودک که بودیم مرگ پشت زوزه هواپیماها از آسمان بر زمین می افتاد و گرم میچکید بغض مادرهایمان بر صورتهایمان در پناهگاه های تاریک و نمناک و سرد چه انتظار کوری بود که در پس هر زوزه مرگبار توشاعر:سجاد سبحانی

کودک که بودیم
مرگ
پشت زوزه هواپیماها
از آسمان بر زمین می افتاد
و گرم میچکید
بغض مادرهایمان
بر صورتهایمان
در پناهگاه های تاریک و نمناک و سرد
چه انتظار کوری بود
که در پس هر زوزه مرگبار
تو منفجر خواهی شد ؟
یا که همسایه ای چند کوچه آنطرف تر ؟
و ویرانه آیا خواهی دید
خانه ات را بعد آژیرهای سرخ و سفید ؟
یا همسایه چند کوچه آنطرف تر
کودک که بودیم
نمیفهمیدیم صد شهید یعنی چه؟
و مادر زمین چند بار باید بزاید
و چند سال بزرگ کند
پانصد اسیر یعنی چه؟
سالهای بیخبری
در میان دشمنی که از تو نفرت پدر کشتگی دارد
کودک که بودیم
کوکب خانم زن خوبی بود
کبری کمی خنگ بود
و آن مرد
که نفهمیدیم چرا در باران با اسب آمد؟
کودکی ... جنگ ... پیروزی ... مرگ
بمباران ... خاموشی ... صدام ... موشک
صف شیر ... کوپن مرغ ... بوی نفت ... خاویر پرز دکوئیار
و تازه بعدها فهمیدیم
بعد هر بار آژیر ممتد سفید
که چرا چندتا از همکلاسی هایمان
دیگر به مدرسه نیامدند ؟

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟