دیوانه


دیوانه

من دیوانه را اول به عشقت مبتلا کردی رمیدی از برم آخر مرا تنها رها کردی اگر گفتم دلیل رفتنت را باز گو بر من سوالم ساده بود اما، بسی چون و چرا کردی نمیگفتی که عشقم را ز دل بیرون نخواهیشاعر:ناهید سید


من دیوانه را اول به عشقت مبتلا کردی

رمیدی از برم آخر مرا تنها رها کردی


اگر گفتم دلیل رفتنت را باز گو بر من

سوالم ساده بود اما، بسی چون و چرا کردی


نمیگفتی که عشقم را ز دل بیرون نخواهی کرد؟

ولی ای آشنا بنگر چی میگفتی چه ها کردی


خودت رفتی به تنهایی سپردی جان مسکینم

مرا از درد هجرانت به غم ها آشنا کردی


بهار است و به هر برگ گلی بوی تو می جویم

بگو آخر بهار من چرا ترک وفا کردی


خیالت را به سر دارم به هر جمعی که بنشینم

ولی تو از خیال من چرا سر بر هوا کردی


دلم در سینه میرقصد ز تمکین صدای تو

که دیشب در خیالم آمدی نامم صدا کردی


بکن این آرزو بر من که بینم چشم مستت را

اگر روزی ز عمق دل برای من دعا کردی


طبیبان عاجز از درمان قلب غمگسار من

علاجم سخت دشوار است دردم بی دوا کردی


ز من رفتی و دل بستی به مهر دیگری اما

دلم واپس نکردی راست گو آن را کجا کردی


شدم چون بست گیسویت بیا و حال من بنگر

که روزم را به مانند سر زلفت سیا کردی


نگارا لحظه ای آخر که بنهادی تو پا بیرون

برایم کاش میگفتی که شاید اشتبا کردی


چراغ کلبه ی تارم تو بودی نازنین من

چرا این خانه را با رفتنت ظلمت سرا کردی


دل سرشار از عشقم که دادم دست تو اما

تو از فرط غرورت شاید آن را زیر پا کردی


گرفتم دست هایت را به هنگام گرفتاری

مگر تو پا کشیدی از برم دستم رها کردی


شنیدم قصه ی ما را سر بازار میگفتی

برای جمع اغیاری که شرح ماجرا کردی

اگر روزی به پرسان دل زارم تو بشتابی

خدا عمرت دهد کاین مرحمت بر بینوا کردی


بیا و بار دیگر بر دو چشم من قدم بگذار

خوش آمد گویمت از دل عزیز من صفا کردی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟