اگر شاعر بودم


اگر شاعر بودم

نمیشود در گوش غنچه های نورس نارس هر هجای بی هویتی را زمزمه کرد وگرنه گاهی کلماتی هستند که نباید بسرایی نباید بخوانی ... چه بسیار شعرها که برای سرودنم نبود و میخواستم همه را عربده بکشمشاعر:مهرداد جمشیدی(مانا)

نمیشود
در گوش غنچه های
نورس نارس
هر هجای بی هویتی را
زمزمه کرد
وگرنه گاهی کلماتی هستند که نباید بسرایی
نباید بخوانی
...
چه بسیار شعرها
که برای سرودنم نبود و
میخواستم همه را عربده بکشم ...
من اگر شاعر بودم
که خاک و خستگی ؛
قاتق نانم نبود !!
میخواستم
کرباسی کهنه از کتان باشم :
تنپوش زنی زیبا از سارایوو
پستان پر شیری باشم
در دهان گرسنگان اریتره
نشد ......
افسوس نشد و نگذاشتند
کاهنان کوچه ی پرهیز
که حتا سیب سرخی باشم
در باغ بی بر بامیان و
مجاهدان هَزاره گازم زنند !
نه سیبی و نه سلامی
بر سفره ی
سودای سیاهان سودان ..
نه مژده ای برای
مأوای کور مردی در میانمار
که جراحت عمیق ایمانش را
به تیمار نشسته بود !!

آه اگر شاعر بودم
چنین پژواک یأس را
درین خانقاه بی یاسین
به تعزیه نمینشستم ....
باور کنید
تمام این ترانه را
به این ترنم ترد اندیشه کردم
که سهم پیشمرگان گرسنه ی کرد
از سفره ی سرود مانا چیست ؟؟
سهم کودکان کور کوبانی
زندانیان به زنجیر گرفتار
در زمهریر ابوقریب !!
اگر شاعر بودم ای برادر
تمام باشندگان معذور حصارک
ریزه خوار خوان کلماتم میشدند
اما کو آن کوکب که بر کوری کیکاووس تیره بخت بتابد ؟؟
اگر شاعر بودم
غازیان غزه از سایه سار سرودم بی نصیب نمیماندند

نمیشود در گوش آب
از بی کسی بادیه ها گفت ...
باور کنید
من نیز چون شما
ای مسافران سینا
روزی سهامدار سپیده بودم
و نسبم به کاج و کاکتوس میرسید
باور کنید
من هم دلی داشتم
که آواز درناها و دریاها را میتپید
چه بگویم
از کجی این کجاوه ی تقدیر
بخدا هنوز از نینوای نای من
فریاد "یا عطشانا "
به گوش آسمان بلند است !!
هنوز سوگوار سرخی خون سیاوشم
و بر نیزه ی هر واژه ام
سر بریده ی افراسیاب ست

هنوز در تاریکی جنگل
پی پیکر بی سرِ قندیل بسته ی
سرداری هستم
که هیمه ی سوزان نامش
سوختبار تنور حماسه بود !!
آه
ایکاش شاعر بودم و
اینهمه باکم از بی نانی ایام نبود
آنوقت در رکاب رییسعلی
هزار اجنبی بی تبار را
بر شاخه ی شعرم به دار میاویختم
آه
چه بگویم ؟؟؟
که
خون
از پهلوی
قصیده هایم میرود !!
خدا را اگر در خیمه هاتان
نوشدارویی نیست
شوکرانم بدهید
تا ازین خاموشستان خراب ،
خلاص شوم !!
......

باور کنید
من نیز روزگاری
در این میدان مکاره رقصیده ام
من نیز مهتاب منیر
ایل و تباری بودم
که راه سرزمین موعود را
گم کرده بودند
اما
روزی زنی از تبار فانوس آمد و
تمام خوابهایم را به موهایش سنجاق کرد و رفت :
زنی
که
گوشش
به هشدار
حرامیان
بدهکار
نبود.......

فاز 14 پارس جنوبی
16 آبان 96

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


لخته خون گوشتی شبیه جگر در پریودی چیست و چه علتی دارد‌؟ +‌روش درمان