سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا


سوار هواپیمایی هستم که هفته ای یک بار از مونترال کانادا به پورتوپرنس Port-au-Prince پایتخت کشور هائیتی Haiti پرواز میکنه. از کشور با نظم و امنیت کانادا دارم میرم به یکی از فقیرترین کشورهای دنیا با هرج و مرج وحشتناک و امنیت بسیار کم، مسلما نگرانم. پرواز 5 ساعت طول میکشه و هواپیما توی مسیرش از بالای نیویورک رد میشه، جایی که تا زمان بودن ترامپ اونجا...

سوار هواپیمایی هستم که هفته ای یک بار از مونترال کانادا به پورتوپرنس Port-au-Prince پایتخت کشور هائیتی Haiti پرواز میکنه. از کشور با نظم و امنیت کانادا دارم میرم به یکی از فقیرترین کشورهای دنیا با هرج و مرج وحشتناک و امنیت بسیار کم، مسلما نگرانم.

پرواز ۵ ساعت طول میکشه و هواپیما توی مسیرش از بالای نیویورک رد میشه، جایی که تا زمان بودن ترامپ اونجا نخواهم رفت. قرار بود پرواز ساعت ۲ ظهر برسه پورتوپرنس ولی به دلیل نقص فنی هواپیمای ایرکانادا و تعویض هواپیما ساعت ۶ عصر به هائیتی می رسم. شب رسیدن به شهری که ازش میترسم نگرانیم رو بیشتر هم کرده. توی مسیر از بالا سر منطقه برمودا در اقیانوس آرام هم عبور کردیم و تکون های شدید هواپیما همه داستان های ترسناکی که از برمودا در نوجوانی خونده بودم رو آورد جلوی چشمام.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا حومه پورتوپرنس

وانسا میزبانم در پورتوپرنس بهم گفته بود که ارزونترین راه، استفاده از موتور تاکسی (به قول خودشون موتوتاکسی Mototaxi) هست. آخرای پرواز خانم میانسال صندلی کنار دستم در هواپیما که اهل هائیتی ولی ساکن مونترال بود سعی داشت با چند کلمه انگلیسی که بلد بود بفهمه من واسه چی دارم میرم هائیتی. راجع به حمل و نقل عمومی در شب توی پورتوپرانس ازش سوال کردم (چه سوال مسخره ای). ازم پرسید کجای شهر هستم، آدرس رو نشونش دادم. با لبخندی گفت دلماس Delmas، میدونم کجاست، میرسونمت. نفهمیدم چطوری ولی خوشحال شدم که حداقل پول تاکسی هم بدم مطمئن میرسم به خونه میزبانم.

ورود به هائیتی ساده بود. صف خارجی ها با هائیتی ها جدا بود. از کل هواپیمای به اون بزرگی شاید ده نفر خارجی بودند که فکر کنم همه به جز من برای کار اومده بودند. خوشبختانه ما ایرانی ها برای ورود به هائیتی نیاز به ویزا نداریم و میتونیم بدون ویزا ۳ ماه توی هائیتی بمونیم. یک کارت توریستی ۱۰ دلاری باید توسط همه خارجی ها خریداری میشد، کارت که چه عرض کنم یک تکه کاغذ. مامور مرزبانی هیچ سوالی نپرسید، مهر ورود به هائیتی رو توی پاسپورتم زد و روی مهر رو خیلی محکم امضا کرد که گفتم الان پاسپورتم پاره میشه.

کوله پشتیم رو از روی نوار نقاله برداشتم و درب خروجی فرودگاه کوچک و محقر منتظر خانم میانسال شدم که گفته بود من رو به آدرسم میرسونه. پارکینگ فرودگاه چیزی شبیه پارکینگ ترمینال یک شهر دورافتاده توی ایران بود، اگر میشد اسمش رو پارکینگ گذاشت البته! بعد از ده دقیقه خانم میانسال اومد و گفت بیا بریم راننده م اونجا منتظره. خیالم راحت تر شد.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا تنها عکسی که از خانم میانسال، رانندش و پارکینگ فرودگاه دارم.

از فرودگاه تا آدرس من به دلیل ترافیک حدود ۴۰ دقیقه ای طول کشید و من شرمنده این دوست موقتم شدم که در بدو ورود به کشورش اینقدر برای من وقت گذاشته بود. توی مسیر صورتم به شیشه چسبیده بود و داشتم دستفروش هایی که همه اطراف خیابان رو اشغال کرده بودند مشاهده میکردم. از اونی که فکر می کردم متفاوت تر بود. راننده که انگلیسی خوب صحبت میکرد گفت اینجا هائیتیه، عادی میشه برات و البته که اون وضع و بی نظمی هیچوقت عادی نشد. خانم میانسال هم تا وقتی که رسیدیم مرتب به من تاکید می کرد که خیلی مراقب باشم.

میزبانم به دلیل اینکه دیرتر رسیده بودم توی خونه نبود. همسایه طبقه بالای اون با وانسا تماس گرفت و بعد اجازه داد برم داخل. وانسا رو از توی کوچ سرفینگ پیدا کرده بودم. تعداد افرادی که توی پورتوپرنس هاست می کنند و فعال هستند بسیار کمه و وانسا تنها کسی بود که جواب مثبت داده بود. پروفایلش تقریبا خالی بود و فقط یک رفرنس مثبت داشت. جواب هاش معمولا یک کلمه ای آره یا نه بود و نتونسته بودم خیلی ازش اطلاعاتی بگیرم و در این مورد هم کمی نگران بودم. البته خونه نسبتا تمیز و مرتبی داشت، بسیار بالاتر از استانداردهای هائیتی.

حدود یک ساعتی توی تاریکی نشستم تا وانسا اومد خونه. گفت که پیش دوستاش توی یک کافه بالا شهره و اومده منم ببره اونجا. هر دو سوار موتوتاکسی شدیم. توی راه وانسا بهم گفت که جلوی دوستاش نگم که از توی کوچ سرفینگ همدیگه رو میشناسیم. دوستاش اگر میفهمیدن که یک مهمان از توی اینترنت آورده خونه عصبانی میشدند. قرار شد بگم که توی پاریس همدیگه رو دیدیم و اونجا دوست شدیم. وانسا یک بچه یک ساله به اسم جید Jade داشت. یک تو راهی هم داشت که تازه سه ماهش بود. همسرش اهل فرانسه بود که برای کاری رفته بود خارج از هائیتی. همه این اطلاعات رو توی نیم ساعتی که پشت موتور بودیم بدست آوردم.

کافه باغی که دوستاش بودند توی محله پشن ویله Petion Ville یکی از محله های ثروتمند پایتخت بود. خیلی خسته بودم و دعا می کردم زودتر دورهمیشون تموم بشه و بریم خونه. خوشبختانه یکی از دوستاش آخر شب ما رسوند خونه و مجبور نبودم دوباره ترک موتور بشینم.

برق توی پورتوپرنس کالای نایابیه. اتاقی که وانسا بهم داده بود یک پنکه سقفی داشت ولی توی سه شبی که اونجا خوابیدم تقریبا تمام شب از برق خبری نبود. نیمه های شب با حمله چندتا پشه از خواب بیدار شدم و مجبور شدم علی رغم گرمای زیاد، زیر پتوی مسافرتیم پناه بگیرم.

روز دوم؛ پورتوپرنس

صبح که بیدار شدم خدمتکار وانسا اومده بود و داشت خونه رو تمیز می کرد. برای من و وانسا هم صبحانه ساده شامل تخم مرغ، پنیر، آواکادو و یک تکه نان آماده کرد. وانسا گفت قصد داره برای یک کار اداری توی شهر بره و من میتونم باهاش برم. اولین تجربه تَپ تَپ سواری رو با وانسا داشتم. تپ تپ Tap Tap رایج ترین وسیله حمل و نقل شهر در پورتوپرنس هست. کاربریش شبیه تاکسی های خطی خودمونه که توی یک مسیر مشخص تردد می کنند و مسافرها پیاده و سوار میشند. این تپ تپ ها وانت های سرپوشیده هستند که هر کدوم به سلیقه صاحبش نقاشی شده. تعداد بسیار زیادی مسافر سوارش میشه و توی این خیابون های پر از چاله چوله پورتوپرنس یک حال اساسی به ستون فقرات میدند. کرایش هم بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ تومان بستگی به مسیرش داره. مسافرها با فریاد شوفراستاپ یا کوبیدن چیزی به بدنه فلزی ماشین به راننده میفهمونند که توقف کنه.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا تپ تپ رایج ترین وسیله حمل و نقل عمومی در پورتوپرنس
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا من و وانسا سوار بر تپ تپ

اولین تجربه تپ تپ سواری جالب بود. تا رسیدن به جایی که وانسا کار داشت حدود ۲۰ دقیقه ای پیاده راه بود ولی وانسا بدلیل شرایطش نمیتونست زیر آفتاب داغ راه بره. یک موتور گرفتیم. بعد از تموم شدن کار وانسا به یک سوپرمارکت رفتیم و اونجا دلار به گورد Haitian Gourde تبدیل کردم. هر دلار ۶۳ گورد شد.

به پیشنهاد وانسا یک موتوتاکسی گرفتیم و رفتیم روی تپه ای که مشرف به شهر بود. جاده کوهستانی از بین چندتا زاغه نشین عبور می کرد و هوای خنک بالای تپه خیلی بهتر و تمیزتر از پورتوپرنس بود. اون بالا یک رستوران فرانسوی بود و تعدادی دستفروش که سعی داشتند صنایع دستیشون رو به توریست هایی که هر از گاهی گذرشون به اینجا میافته بفروشند.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا پورتوپرنس از بالای تپه. شهر تقریبا صافه و اثری از ساختمان های بلند نیست.
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا فروشگاه صنایع دستی در بالای تپه

به همون طریقی که رفته بودیم، برگشتیم خونه، ترکیبی از موتوتاکسی و تپ تپ. جایی که از موتور پیاده شدیم تا سوار تپ تپ بشیم یک ترمینال کوچک مینی بوس های داخل شهری بود. خواستم حالا که وانسا باهام بود برم و چندتا عکس بگیرم ولی وانسا گفت حس خوبی نسبت به این ترمینال نداره و باهام نیومد. کل ماجرا ۲ دقیقه هم نشد ولی وقتی توی تپ تپ نشستم دیدم در کوله پشتیم باز شده! خوشبختانه چیز با ارزشی توی کوله نداشتم. روز بعد وقتی دنبال کلاهم میگشتم فهمیدم آقا دزده برش داشته. به خیر گذشت که به یک کلاه ختم شد.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا اون پشت همون ترمینالی هست که کلاهم رو برداشتند.
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا موتوتاکسی و تپ تپ

خدمتکار وانسا برای ناهار پاستا پخته بود. بعد از خوردن ناهار و استراحت، عصر خودم تنهایی رفتم بیرون تا توی شهر قدم بزنم. حدود ۳ ساعتی توی خیابان های شیبدار محله دلماس قدم زدم. دیدن این همه بی نظمی و ناهنجاری شهری غیرقابل باور بود. تقریبا همه جا دستفروش ها مشغول کسب و کار بودند. مغازه ها خیلی کوچک بودند و به نظر می رسید کلا کسی علاقه ای به کسب و کار در مغازه نداره و همه کنار پیاده رو و خیابون رو ترجیح میدند.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا خیابان های شیب دار پورتوپرنس
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا دستفروش ها همه جا هستند

آب کثیف و شیراب کنار خیابان ها جاری بود و بوی بدش آزاردهنده بود. حتی جاهایی نهری از گنداب و کثافت دیدم که در شهر در جریان بود. من به عنوان تنها خارجی که داشتم توی خیابان ها و کوچه ها قدم میزدم نگاه سنگین مردم رو حس می کردم. جرات عکس گرفتن به صورت مستقیم رو نداشتم و سعی می کردم تا میشه گوشی موبایل رو حتی برای جهت یابی از جیبم در نیارم. عکس هایی که گرفتم هم بیشتر دارم وانمود میکنم که از گوشی استفاده می کنم نه عکاسی. هرکجا نگاهم به نگاه کسی گره میخورد و لبخندی تبادل میشد جرات بیشتری برای بیرون آوردن گوشی از جیبم داشتم. چیز جالبی که توی شهر دیدم، از پلیس، حتی پلیس راهنمایی و رانندگی خیلی خبری نبود. گویا دولت از سر و سامان دادن اوضاع کاملا ناامید شده. یادم نمیاد چراغ راهنمایی و رانندگی که کار بکنه هم دیده باشم.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا اینجا یک زاغه نشین در حومه پایتخت نیست، اینجا یک محله عادی در وسط پورتوپرنس هست.
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا غذای خیابانی در پایتخت هاییتی

سعی کردم قبل از اینکه هوا کامل تاریک بشه به خونه برگردم. غذای خیابانی خیلی محدودی توی پورتوپرنس دیدم که حتی من عاشق استریت فود هم ترجیح دادم امتحانش نکنم، مریض شدن در هائیتی آخرین چیزی بود که میخواستم. از دستفروش ها کمی میوه خریدم و از تنها سوپر مارکت اون منطقه هم یک ماست خریدم تا برای شام چیزی داشته باشم بخورم.

روز سوم؛ پورتوپرنس

میخواستم بلیط اتوبوس خارج شدن از هائیتی رو بخرم. وانسا از خواهرش خواست که با من بیاد به دفتری که توی پشن ویله بود و کمکم کنه بلیط بخرم. خرید بلیط ۴۰ دلاری زیاد سخت نبود. سه تا کمپانی اتوبوس رانی بین پورتوپرنس و سانتو دومینگو پایتخت جمهوری دومینیکن سرویس های روزانه دارند. قیمت همه هم حدود ۴۰ دلار هست که برای این مسیر ۸ ساعته خیلی زیاده. البته راه های کم هزینه تری هم برای رفتن هست که با توجه به امنیت بسیار پایین ترجیح دادم این بلیط گرون رو بخرم.

بعد از خرید بلیط از خواهر وانسا خداحافظی کردم و رفتم تا یک روز پر هیجان توی این بی نظم ترین پایتخت دنیا داشته باشم. زانوی چپم به یک میله آهنی که کنار خیابون (چیزی به اسم پیاده رو معنی نداشت) خورد و با اینکه زخم کوچکی بود اما بودن وسط اون همه کثافت نگرانم کرد. نمیدونم ایستادن ۱۰ دقیقه زیر آفتاب چقدر میتونست زخمم رو ضد عفونی کنه ولی حداقل کمی از نگرانیم کم می کرد.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا نمیدونم چرا فکری به حال آشغال ها نمی کنند.
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا پورتوپرنس

با دیدن نقشه و حدس زدن مسیر تپ تپ ها خودم رو به نزدیکی موزه ملی هائیتی رسوندم. کمتر کسی توی هائیتی انگلیسی بلده و اکثر فرانسوی رو به عنوان زبان دوم یاد میگیرند. موزه ملی هائیتی به هیچ عنوان ارزش ۵ دلار ورودی رو نداشت، بماند که من پول ندادم براش. نیم ساعتی توی موزه که بیشتر شامل تابلو نقاشی بود قدم زدم و از هوای خنک داخل استفاده کردم. عکسبرداری از داخل موزه ممنوع بود و فقط از سقفش عکس گرفتم.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا سقف موزه ملی هائیتی

بعد از موزه پیاده راه افتادم به سمت کلیسای جامع پورتوپرنس Cathedral of Our Lady of the Assumption که توی زلزه ۲۰۱۰ نابود شده بود و همونطور دست نخورده مونده یود. پای خرابه های کلیسا گروه بزرگی از مردم در حال نیایش بودند. با اینکه جزو مومنان بودند ولی طوری نگاهم می کردند که حتی جرات عکس یواشکی هم پیدا نکردم.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا کلیسای جامع پورتوپرنس که در زلزله سال ۲۰۱۰ تخریب شد.

بعد از کلیسا رفتم به بانکی که همون نزدیکی بود تا چندتا اسکناس نو برای آلبومم بگیرم. عجیب نبود که ورودی بانک چندتا مامور با اسلحه های بزرگ ایستاده بودند و همه مشتری ها رو کاملا بازرسی بدنی میکردند. بعد از بانک تصمیم داشتم برم به سمت اسکله و دریای کارائیب رو برای اولین بار در این سفر ببینم. ولی خبر نداشتم چه کار سختیه! توی مسیر از چندین کوچه و خیابون کثیف و شلوغ و پر از دستفروش و یک کلیسای نوساز عبور کردم تا رسیدم به جایی که باید دریای کارائیب رو میدیدم ولی خبری از دریا نبود. کل اون قسمت توسط اداره بنادر هائیتی اشغال شده بود و هیچ راهی به دریا نبود. شروع کردم به سمت شمال حرکت کنم ولی انگار همه خط ساحلی توسط ادارات دولتی اشغال شده بود و به من اجازه ورود نمی دادند. فکر کنم ۵-۶ کیلومتری زیر آفتاب راه رفتم. چندتا بازار محلی هم دیدم که ترجیح دادم واردشون نشم.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا عکس یواشکی من از بازاری در پورتوپرنس
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا اینم ورودی یک بازار دیگه
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا دوباره نهری از کثافت و گنداب دیدم که خوک ها داشتند توش کیف می کردند.

توی یک پمپ بنزین داشتم از چندتا اتوبوس باحال عکس میگرفتم که یک نفر از دور شروع کرد به عربده کشیدن. روز قبل هم این صحنه تکرار شده بود ولی نه به این شدت. سریع از پمپ بنزین دور شدم. مردم هائیتی حتی وقتی از آدم ها عکس نمیگیری هم حس بدی نسبت به عکاس دارند چون فکر می کنند داری از فقر و بدبختیشون عکس میگیری. خوب خیلی هم بیراه فکر نمی کنند.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا این همون عکسیه که از کنار پمپ بنزین گرفتم و ...

برای ناهار یک نارگیل تازه مطمئن ترین چیزی بود که میتونستم بخورم. همه مسیر تنها نبودم بخشی از مسیر مردی همراهم بود که کنجکاو بود بدونه من پیاده اینجای شهر دنبال چی هستم. انگلیسی هم بلد نبود و در آخر وقتی مسیرش جدا شد شمارش رو نوشت و ازم خواست توی واتس اپ بهش پیام بدم!

رسیدم به یک چهار راه که حدس میزدم اگر بپیچم سمت چپ به دریا می رسم! سوار یک تپ تپ شدم که اون سمتی میرفت. تپ تپ تا جایی که میتونست از روی آشغال ها رد شد ولی جایی رسید که دیگه آشغال های وسط خیابون اجازه نمیداد. چند صد متر آخر رو پیاده رفتم. نگاه افراد این محله (یا بهتره بگم زاغه نشین) حتی از قسمت های دیگه شهر هم سنگین تر بود. مطمئن بودم این ها ماه ها یا شاید سال هاست یک خارجی ندیدند. حتی جرات درآوردن گوشی برای دیدن نقشه و موقعیتم رو هم نداشتم.

آخرش رسیدم به یک اسکله، اسکله ای که کنار دریای کارائیب بود و به من حس کریستف کلمب رو داده بود?. صیادها مشغول مرتب کردن تورهای ماهیگیری بودند و بچه ها هم در حال بازی. یکی از بچه زیاد نگاهم میکرد و بعد از تبادل چند لبخند اومد جلو و سلام کرد. فرانک دانش آموز بود، کمی انگلیسی بلد بود و خیلی اجتماعی. از پیدا کردن این دوست خیلی خوشحال شدم، این یعنی میتونستم گوشی رو از جیبم در بیارم و چند تا عکس بگیرم. فرانک یکی دوبار هم توی آب شیرجه زد و منم تشویق به این کار کرد. موقع خداحافظی یک سلفی با فرانک گرفتم، اسمش توی فیسبوک رو بهم داد و خواست که عکس رو براش بفرستم. هیچوقت نتونستم پیداش کنم.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا بالاخره دریای کارائیب رو دیدم
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا من و فرانک. قول دادم این عکس رو براش بفرستم.
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا در راه برگشت به خانه
سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا اسکله ی کوچک در پورتوپرنس

با کمی پیاده روی و سه تا تپ تپ کمی بعد از تاریک شدن هوا رسیدم خونه. وانسا نگرانم شده بود و گفت دیگه داشتم میرفتم اداره پلیس بگم دوستم گم شده. دو تا از دوستاش هم اونجا بودند و کنجکاو بودند کجا رفته بودم که اینقدر دیر رفتم خونه. گفتم جایی کنار آب رفته بودم ولی اسمش رو بلد نیستم. روی نقشه اون نقطه ای که رفته بودم رو نشونشون دادم. دوستای وانسا لبشون رو گاز گرفتند و خود وانسا هم درحالیکه عصبانی بود گفت دیوونه شدی اینجا خیلی خطرناکه و من هم تاحالا نرفتم این محله!

کمی بلغور و مرغ که از ناهار ظهر برای من گذاشته بودند رو خوردم و به خودم گفتم اینقدرها هم بد نبود، اینا بچه های بالاشهر هستند و میترسند پایین شهر برند.

چند هفته بعد توی هاستلم در شهر تگوسیگالپا یک پسر کانادایی که فهمید من هائیتی رفتم، با کنجکاوی اطلاعاتی ازم گرفت. کانادائیه می گفت بعضی محله های پورتوپرنس خیلی خطرناکه. از مستندی گفت که در مورد محله سیته سولل Cite Soleil دیده ولی حتی اگر پورتوپرنس بره هم این محله نمیره. می گفت دو نقطه روی کره زمین هست که بیمه مسافرتیش پوشش نمیده، یکیش همین محله سیته سولل در پورتوپرنس هست که حتی اگر با راهنمای محلی هم اونجا بره بازم بیمه هیچ مسوولیتی در قبال اتفاقی که براش بیافته قبول نمیکنه. گفتم فکر کنم جاهای خیلی خطرناک پورتوپرنس رو رفتم، گفت امکان نداره سیته سولل رفته باشی اونم تنهایی. روی نقشه اون اسکله ای که رفته بودم رو نشونش دادم و گفتم اینجا بود. یکم به گوشی نگاه کرد و بعد گفت آره اینجا سیته سولل هست. این آخرین حرفی بود که زد، بلند شد رفت و دیگه اون کانادایی رو ندیدم. تا اون موقع نمیدونستم چقدر اون منطقه خطرناکه. محله ای که بعد از زلزله ویرانگر ۲۰۱۰ هیچ گروه امدادی جرات نکرد واردش بشه.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا محله سیته سولل

روز چهارم؛ خداحافظ هائیتی

بلیط اتوبوسم ساعت ۸ صبح بود و بهم گفته بودن باید یک ساعت زودتر توی ترمینال که کنار سفارت آمریکا بود باشم. این یعنی باید وقتی هوا تاریک بود از خونه میومدم بیرون که کمی ترسناک بود. وقتی ۶:۱۵ صبح از خونه اومدم بیرون دیدم شهر خیلی هم سوت و کور نیست. ظاهرا پورتوپرنس خیلی زود از خواب بیدار میشه. با یک موتوتاکسی سر قیمت ۲۵۰ گورد توافق کردم و به سمت ترمینال اتوبوسرانی شرکت کپیتال کوچ Capital Coach حرکت کردیم. آخرین بویی که از حضورم در هائیتی توی ذهنم بوی آشغال سوخته به همراه باد خنک صبحگاهی و گرد و خاکه.

توی ترمینال بلیط رو تحویل دادم و یک بلیط جدید بهم دادند. پاسپورتم هم توسط اتوبوس رانی گرفته شد و گفتند لب مرز بهت پس میدیم. اتوبوس تمیز بود، پذیرایی مختصری داشت و از اینترنتی که تبلیغش رو کرده بودند خبری نبود. ساعت ۸:۲۰ اتوبوس حرکت کرد و بعد از یک ساعت و نیم توی جاده های پر دست انداز به مرز هائیتی و جمهوری دومینیکن رسیدیم.

سفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیاسفرنامه هائیتی، یکی از خاص ترین کشورهای دنیا کمی قبل از مرز هائیتی و جمهوری دومینیکن

هزینه سفر من به هائیتی

هزینه سه روز اقامت من در پورتو پرنس ۳۰ دلار شد. بلیط پرواز تورنتو-مونترال-پورتوپرنس ۲۰۶ دلار و بلیط اتوبوس خروج از هائیتی هم ۴۰ دلار شد.

اگر نمیدونید هائیتی کجای نقشه است باید بگم که این کشور ۱۰ میلیونی حدود ۳۰ درصد جزیره هیسپانیولا Hispaniola رو شامل میشه. این جزیره که در شرق کوبا و جامائیکا واقع شده با کشور امریکا فاصله چندانی نداره و جزو اولین سرزمین هایی بود که توسط کریستف کلمب کشف شد. فرانسوی ها موفق شدند هائیتی رو از اسپانیا بگیرند. همزمان با انقلاب فرانسه، برده هایی که به هائیتی آورده شده بودند هم شورش کردند و پس از قتل عام اربابان فرانسویشون بعنوان اولین کشور آمریکای لاتین که استقلال پیدا کرد شناخته شدند. استقلالی که ظاهرا زود بوده و طی ۲۰۰ سال گذشته این کشور همیشه با جنگ و اشغال (توسط امریکا در اوایل قرن بیستم) همراه بوده. سال ۲۰۱۰ زلزله ۷ ریشتری پایتخت هائیتی رو ویران کرد و حدود سیصدهزار نفر کشته شدند و میلیون ها نفر بی خانمان. موجی از کمک ها و وعده های کمک بین المللی (بویژه از طرف امریکا) به هائیتی سرازیر شد ولی بعد از گذشت ۷ سال هنوز خیلی از خرابی ها باقیمونده. یک علامت سوال بزرگ در مورد این پول ها وجود داره که اصلا به هائیتی رسید یا نه؟ دولتمردان بسیار فاسد هائیتی (که مورد تایید و حمایت همسایه بزرگشون یعنی آمریکا هم هستند) یکی دیگه از عواملی هستند که جلوی از خاک بلند شدن این کشور رو میگیره. هائیتی که جزو فقیرترین کشورهای دنیاست بدون شک فقیرترین کشور نیمکره غربی هست.

زبان اصلی مردم هائیتی کریول هست ولی خیلی ها فرانسوی هم بلدند تا جایی که از هائیتی به عنوان تنها کشور فرانسوی زبان قاره امریکا نامبرده میشه. خیلی ها هائیتی رو خطرناکترین کشور دنیا میدونند و تعجبی نداره طی ۳ روز اقامتم یک توریست هم اونجا ندیدم. اکثر توریست هایی که هائیتی میاند به شمال این کشور یعنی منطقه ساحلی کپ هائیتین Cap-Haitien میرند که سعی شده امنیتش تا حدی تامین بشه.

شهر جاکمل Jacmel که خیلی از پورتوپرنس دور نیست هم یکی دیگه از مقصدهای توریستی هائیتی هست.

هائیتی یکی از خاص ترین کشورهایی هست که تاحالا رفتم. هم خوشحالم که بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته سفرم به اونجا تموم شده هم حس میکنم یکبار دیگه برم اونجا و بیشتر بین مردمش باشم، جایی غیر از پایتخت.

تاریخ سفر: پاییز ۱۳۹۶

سفرنامه آمریکای لاتین هائیتی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گردشگری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»، بهترین دعا و ظهور بزرگ‌ترین جایزه لیله الرغائب...