بعضی وقتها،می نویسم،یادی از دل می کنم.
این دل شوریده را،رسوای علام می کنم.
هق هقم ،می شودیار من و،خون دلها می خورم.
افسرده اندر عالم وزندان غم ها می شوم.
یاد تو،گر نباشد اندر این زندان روح.
بادفنا،می شود یار من ای همراه روح.
روح عالم هستی ای اقای من،مولای ما
دستی رسان،بگشا گره از کار ما...
این دل شوریده را،رسوای علام می کنم.
هق هقم ،می شودیار من و،خون دلها می خورم.
افسرده اندر عالم وزندان غم ها می شوم.
یاد تو،گر نباشد اندر این زندان روح.
بادفنا،می شود یار من ای همراه روح.
روح عالم هستی ای اقای من،مولای ما
دستی رسان،بگشا گره از کار ما...