طلبه شهید حسین بقایی خطاب به پدر بزرگوارش مینویسد: «چگونه میتوانستم مشاهده کنم که امت شهیدپرور مدت 5 سال است با متجاوزان بعثی از شرف و آرمانش دفاع میکنند و در این راه خونشان ریخته میشود و من در خانهام راحت و آسوده بنشینم؟ پدرم! آخر من شیعه آن خیبرگشایم. چگونه میتوانم ببینم که دشمن میخواهد دین علی(علیهالسلام) را از بین ببرد؟»
این شهید عزیز در سال 1348 در روستایی از توابع سوادکوه به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، با هجرت به شهرستان ساری، دروس حوزوی را از محضر علمای آن دیار فرا گرفت. شهید بقایی فردی متواضع بود و در کارهای فرهنگی نقش مؤثری داشت.
آرزوی شهادت در نوشتههایش موج میزند؛ مینویسد: ... برای رضای تو و برای نجات اسلام جهاد کنیم تا به آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه توست برسیم. ... یکبار به این امید و آرزو به جبهه کردستان شتافتم، ولی متأسفانه خداوند شهادت را نصیبم ننمود.
او برای دفاع از دین و کشور، درس و مدرسه را رها کرد و بهسوی جبهههای جنوب رهسپار شد و سرانجام در سال 65 با شرکت در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو به آرزوی قلبیاش نایل آمد و عند ربهم یرزقون گشت. پیکر پاک این شهید، پس از تشییع در زادگاهش به خاک سپرده شد.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
خدایا اگر بدنم در حین شهادت سالم باقی بماند، حضور سرور آزادگان حسین(علیهالسلام) خجالت میکشم. زندگی و حیاتم، نتوانست خدمتی به اسلام نماید، امید است که شهادتم به اسلام خدمتی کرده باشد.
منبع: وبسایت افق حوزه
طلبه شهید حسین بقایی
طلبه شهید حسین بقایی خطاب به پدر بزرگوارش مینویسد: چگونه میتوانستم مشاهده کنم که امت شهیدپرور مدت 5 سال است با متجاوزان بعثی از شرف و آرمانش دفاع میکنند و در این راه خونشان ریخته میشود و من در خانهام راحت و آسوده بنشینم؟ ]]>
لاله های روحانی؛
طلبه شهید حسین بقایی طلبه شهید حسین بقایی خطاب به پدر بزرگوارش مینویسد: چگونه میتوانستم مشاهده کنم که امت شهیدپرور مدت 5 سال است با متجاوزان بعثی از شرف و آرمانش دفاع میکنند و در این راه خونشان ریخته میشود و من در خانهام راحت و آسوده بنشینم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
شنبه 1396/12/26 ساعت 11:47