کلاغ دانا ( به دو زبان، فارسی و انگلیسی)


کلاغ دانا ( به دو زبان، فارسی و انگلیسی)

سلام و درود فراوان دوستان شاعرم ******************************** با پوزش فراوان از اینکه بیش از یکسال از خدمتتان معذور بودم و شعری منتشر نکردم. این به این معنا نیست که نمی نوشتم. این یکسال و اندی اشعار زیادیشاعر:فرزان رادفر

کلاغ دانا ( به دو زبان، فارسی و انگلیسی)
سلام و درود فراوان دوستان شاعرم
********************************
با پوزش فراوان از اینکه بیش از یکسال از خدمتتان معذور بودم و شعری منتشر نکردم. این به این معنا نیست که نمی نوشتم. این یکسال و اندی اشعار زیادی سروده ام، کلاسیک و نو. اما متاسفانه چون همه اشعارم را دو زبانه می نویسم وقت زیاد می برد. هم چنین یک کتاب شعر را ترجمه کرده ام که سروده های پسرعمویم هست و اکنون در تهران خصوصا در کتابفروشی ها موجود است. علاقه مندان هم چنین میتوانند از طریق تماس تلفنی با این حقیر این کتاب را تهیه فرمایند. بزودی با چند جلد کتاب شعر خود در خدمتتان خواهم بود.

امروز با شعر بلندی که همین چند روزه ابتدا به انگلیسی سرودم و دیشب به فارسی هم اقتباس کرد م وقت گرامی تان را می گیرم. امیدوارم بپسندید. هر گونه نظرات شما عزیزان را گرامی می دارم و سعی خواهم داشت هر ماه با یک شعر در خدمتتان باشم
در آخر می بایست از تمامی عزیزانی که محبت کرده و جویای حالم بودند خصو صا دوست بزرگوار و ادیبم جناب ساروی عزیز تشکر کنم.

سپاس فراوان که سروده های حقیر را می خوانید

دلهایتان بهاری
*********************************************************

(تقدیم به برادر بزرگم فرامرز و قلب بزرگش)

کلاغ دانا
***********
به بالای سروی نشسته کلاغ
نگاهش به کوچه، خیابان و باغ
به هرکس که ره میرود هر طرف
به فصل تموز و به هنگام برف

کسانی گذر می کنند تند و تیز
کسانی دگر نرم و آرام و نیز
کسانی به سختی، کسانی روان
کسانی همه پیر و برخی جوان

کسانی که غمگین، کسانی که شاد
کسانی که خوشخو و بعضا تضاد
کسانی فقیر و کسی مایه دار
کسانی محب و کسانی چو مار

کسانی گرسنه، کسانی که سیر
کسانی به چنگ مرض ها اسیر
کسانی ندارند جز خشکه نان
و آنان که دارند نصف جهان

کسانی شب هنگام تنها چو کوه
کسانی تو گویی که دیده اند روح
یکی نعره زن، دیگری آه و سوز
کسانی به رویا به هنگام روز

یکی قانع و دیگری پر ز شک
کسانی مقدس، کسانی کلک
یکی خسته و دیگری نا امید
یکی دیده شد دیگری ناپدید

یکی پر توان و یکی هم علیل
یکی ناموثر یکی هم زلیل
یکی هست محتاط، یکی مایل است
برای یکی بخت بد حائل است

یکی هست غایب، یکی مات و منگ
بسان یکی نور تنها و گنگ
کسانی پر از شک چنان کوره راه
کسانی همه دیدگاشان سیاه

قدم های بعضی، سرشار عزم
و بعضی چنان چون به هنگام رزم
کسانی به قامت همه رخت مرگ
کسانی همه می دهند خرج جنگ

یکی عاشق و دیگری غرق درد
یکی باخته، دیگری در نبرد
یکی دست در دست، یکی بی کس است
نه خرگوش در چنگ هر کرکس است

کسانی که لالند و جمعی کرند
کسانی به دیوانگی برترند
کسانی که هشیار و آنان که مست
و آنان که هستند پایین و پست

********************

به هر شهر و هر کشور و روستا
کلاغی نگه می کند زیر پا
کلاغی که بیند به پاییز سرد
گذرگاه پوشیده از برگ زرد

کسانی چنان و کسانی چنین
کسانی که آرام و بعضا غمین
کسانی به مشکل کسانی به شرم
کسانی پر از خشم و بعضا چه نرم

کسانی فقط یک قدم تا شکست
کسانی جدا مانده، دیوارِ پست
یکی غرق دریا، یکی مثل سنگ
یکی در عزا و یکی غرق جنگ

یکی نا گریز و یکی پر ز رنگ
یکی می دود وقت آژیر جنگ
یکی باخته هر چه او داشته
یکی طرح تسلیم افراشته

********************

به اوج درخت و به بالای بام
کلاغی نشسته به راس کنام
و می بیند هر عابر رهگذر
که با زندگی بگذرد از گذر

و دانا کلاغ بیند انسان عام
به هر رنگ و هر تیره، هر شکل و نام
همه در پی زندگی کردنند
همه فکر آرامش و راحتند

همه با مسائل گریبان به دست
یکی پاک طینت یکی نا کس است
همه گاه پایین و گه در صعود
همه واقفند عمر دیگر نبود

ندارند هرگز به عمر احتیاج
به دنیایشان لرزش بی علاج
نخواهند کشتار و توپ و تفنگ
نخواهند بمب و نخواهند جنگ

و دانا کلاغان و نوع بشر
هماره چنین فکر دارند به سر
گه در زندگی عشق ورزند و بس
و گویند نه، جنگ و کشتار بس

********************

پی نوشت
********
و دانا کلاغ را همه درک نیست
که انسان چرا قابل درک نیست
که انسان چرا می کُشد، می کُشد
همه نوع خود را به خون می کِشد

نکُشته کلاغی یک همنوع خود
سحرگاه یا نیمه شب خود بخود
که در مرگ همنوع خود قار قار
عزاداری و شیون و غم به کار

و شاید کلاغان ز ما برترند
ز معدود مرغان والاترند
و بی شک چنین مرغ والا و پاک
و دانا ترین مرغ دنیا و خاک

که خوانند زشتش هم این و هم آن
و کس خوش ندارد نگاهی به آن
ستایش برایش همه لایق است
به عرش و سپهر جای او فائق است
********************
فرزان
تیر 1397، ژوئیه 2018
ویرال


The Wise Crow
******************

An old crow on an oak tree
Sits there every day to see
People passing down below
In the sunshine or snow

Some walk fast and some slow
Some are high and others low
Some are young and some are old
Some are meek and others bold

Some are happy, some are sad
Some feel so good, some so bad
Some are poor and some are rich
Some are lovely, some a bitch

Some are hungry, some are weak
Some are poorly week on week
Some live on a piece of toast
Others seem to have the most

Some at dusk, lonely as a post
Some like they have seen a ghost
Some are crying, some scream
Some in day time in daydream

Some seem content, some unsure
Some look holy, some impure
Some are tired, some are bored
Some are seen and some ignored

Some are strong and some are weak
Some are nerds and some are geek
Some are eager, some reserved
Some have no luck, not deserved

Some are absent, some in daze
Like a lonely light in haze
Some suspicious, insecure
Some with visions so obscure

Some have purpose in their gait
Some on their way to some date
Some are dressed as if to kill
Others have to pay the bill

Some are in love, some in pain
Someone's loss is other's gain
Some hand in hand, some alone
Not every dog gets a bone

Some are deaf and some are dumb
Some are as daft as they come
Some are sober, some are drunk
All their inbox full of junk

*************************

And in every city or town
Some old crow is looking down
And the wise crow still sees
People in the autumn breeze

Some are this and some are that
Some are quiet others chat
Some in trouble, some in shame
Some seem to have all the fame

Some are one step from a fall
Some are divided by a wall
Some are drowning, at death's door
Some in mourning, some in war

Some desperate, some afraid
Some are running in air raid
Some have lost all that they had
Have lost it and have gone mad

******************************

In the heights of every tree
A wise crow sits watchful, free
And sees people passing by
All involved as life goes by

The wise crow sees common man
Of every colour, hue or tan
Just looks for a better life
With less trouble, less strife

All in grapple with their lives
Some one faced, some in disguise
Common men have highs and lows
All know life has no more goes

Ordinary man needs no more
To be shaken to the core
Can live without killing fields
In wars or as human shields

The wise craw and human kind
Know that people are inclined
To love and to live in mirth
And say no more war on earth
******************************


Foot note:
************


The wise crow can't understand
Why do humans hand in hand
Kill and kill and kill and kill
Other humans at their will

Crows do not kill their own
Species at night or dawn
They are perhaps above that
Won't kill for the sake of that

I read somewhere recently
Crows are perhaps probably
One of the few creations
Who mourn their own relations

Or any other of their kind
And I'm sure that you will find
That perhaps this wisest bird
For whom not many have cared

Is worthy of praising high
High up and up in the sky
**************************
Farzan
June 2018, Tir 1397
Wirral

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی