شبم را شب تر است هرشب


شبم را شب تر است هرشب

. به بالای سرم.......... بالا سرآقائی نمی خواهم و این دنیای تنهایی........به تنهائی نمی خواهم بدور افتاده ام از شعر،از آن سو لاف می بافم تو ننشینی به فال ما که شیدائی نمیشاعر:محمد کریم زاده نیستانک

.


به بالای سرم.......... بالا سرآقائی نمی خواهم
و این دنیای تنهایی ........به تنهائی نمی خواهم

بدور افتاده ام از شعر،از آن سو" لاف" می بافم
تو ننشینی به " فال " ما که شیدائی نمی خواهم

هزاران آرزو دارم ............ بگیرم کام آنها را
نشد ممکن ،خیالی نیست ...چند تائی نمی خواهم

به آزادی ببندی روی زیبائی ...حجاب است آن!
نه بالاجبار بستن......موی هرجائی نمی خواهم

نبندم روی خوبی ها دو چشمم را اگر ......بسیار
شرارت رفت ...........امّا حِد بالائی نمی خواهم

تمام" چشمه ها "خم درقنات - اند....در پی غربت!
چه گویم" طاق بستان "را..که رسوائی نمی خواهم

مبادا پی اسی آواره گردد........... در نمایش ها!
نگاهی تلخکانه ..........صحنه آرائی نمی خواهم

شبیه شب شده روزم،شبم را شب تر است هرشب
چنان دیروز و امروزم ...که فردائی نمی خواهم

در این شهری که زخمی حاد، فریادش به بهبودی
امیدم هست....... درمانش ، سراپائی نمی خواهم



*محمد کریم زاده نیستانک 14/مرداد/1397

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


خودتان می‌توانید در سفرهای خانوادگی گیر و گرفت خودرو را رفع کنید