انگار دلــم دیگِ پـُر از ســرکه و سیـر است
در من غم داغیست که در ذهن کویر است
در دورتـــرین خاطـــرهام سایهی ابریست
آن هــم پرٍ شکٌیـست که انکـارپـذیـر است
ابـری کــه نبـاریــد و پــی خاطرهها رفت
بیـچـاره دلِ تَفزده اینگــونه اسیر است
بـرگــرد و بمــان پاکتــرین حادثــهی شهر
برگـرد که شهزادهی دل، بی تو فقیر است
تیـری بـزن ای عشـقِ کمــانگیر که این دل
آهــوی نجیبـیست کـه آمــادهی تیر است
کــی دیـده کـه صیـدی پـی صیـاد بگــردد؟
زخمی به تنش مانده بزن تیر که دیر است!
داریوش فرزانه
در من غم داغیست که در ذهن کویر است
در دورتـــرین خاطـــرهام سایهی ابریست
آن هــم پرٍ شکٌیـست که انکـارپـذیـر است
ابـری کــه نبـاریــد و پــی خاطرهها رفت
بیـچـاره دلِ تَفزده اینگــونه اسیر است
بـرگــرد و بمــان پاکتــرین حادثــهی شهر
برگـرد که شهزادهی دل، بی تو فقیر است
تیـری بـزن ای عشـقِ کمــانگیر که این دل
آهــوی نجیبـیست کـه آمــادهی تیر است
کــی دیـده کـه صیـدی پـی صیـاد بگــردد؟
زخمی به تنش مانده بزن تیر که دیر است!
داریوش فرزانه