گلّه دار


گلّه دار

گلَّه دار کدخدا یک گلّه راداده به چوپان بی خبراین گَلًه باشد در چَرا بشنوید این ماجرا خوش به حال گلّه داران بی خبر از دیگران از چه کس؟ از مردمانِ خسته وحیران به نان شب گرسنه خوابها همشاعر:الکس رفیعی

گلَّه دار

کدخدا یک گلّه راداده به چوپان
بی خبراین گَلًه باشد در چَرا
بشنوید این ماجرا
خوش به حال گلّه داران
بی خبر از دیگران
از چه کس؟
از مردمانِ خسته وحیران به نان
شب گرسنه خوابها
هم فقیران هم نداران
پیرمردان وزنان
نوجوانان وجوانان
کودکان
*
کدخدا گفته به چوپان
سگ به همراهت به بر
تا ستیزد گرگها را
دربیابان، کوهساران
تا نگیرد گرگ ازگلّه اَم
بره ای، قوچی
من به یکباره شوم
هیچ و هم پوچی
بی خبر
این گلّه و چوپان
غافل ازقصاب و
غافل هم زچاقوهای تیز
سر به زیر
حتا زمان سر بُری
*
کدخدا را نقشه ها
از بهرگلّه در سر است
سرنوشت گَلّه سربرزمین
اندر چَرا
دست سلاخ است وکارد
باز آنها می چرند
بی خیال و بی خیال
خدمت سگهای گلّه در چَرا
درحمایت ازشبان وکدخداست
این شبان هم در بیابانها رهاست
*
هان چه گفتی ؟
گفتمت
پس کجا شد سهم ما؟
سهم ما بیچاره ها
روز و شب
دنبال روزی می دویم
گر به دست ما رسد
نان خشکی می جویم
سهم ما از گلّه چست
این معمای بزرگ
بهرِما حل کردنی است ؟
افشان
هفتم مهرماه 1379خورشیدی(2577 ایرانی) برابربابیست ونهم سپتامبر
2018 ترسایی




دوست و دشمن