دلدارش


دلدارش

همچو مجنون که جدا گشته از او دلدارش نکند حال مرا خوب ، مگر دیدارش حال من همچو طبیبیست که خود وامانده به چنین حال وخیمی که شده بیمارش هرچه قلب است تماما همه را پس زده است قصد پیوند ندارد مگرشاعر:محمد لالوی

همچو مجنون که جدا گشته از او دلدارش
نکند حال مرا خوب ، مگر دیدارش

حال من همچو طبیبیست که خود وامانده
به چنین حال وخیمی که شده بیمارش

هرچه قلب است تماما همه را پس زده است
قصد پیوند ندارد مگر او با یارش

خنده هایم همه آلوده به ظاهر سازیست
به دروغی که مگر اشک کند انکارش

مثل آن ساعت افتاده ز کارم که مگر
به دلی مرده فقط معجزه آید کارش

همه اندیشهء من پیچ و خم شالش بود
چون دلی را که لبالب شده از اسرارش

میدهد چرخ ، دلم را به هر آنجا که رود
برده تاب از دل هر نقطه به این پرگارش

گیرم حتی که مرا دوست بدارد او هم
چه نیازیست که وقتی نکند اظهارش

دست من دور و دلش دور و همه عالم دور
نکند حال مرا خوب ، مگر دیدارش

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جملات صبح بخیر عاشقانه؛ اس ام اس صبح بخیر عاشقانه، متن صبح بخیر عاشقانه و صمیمانه