آغوش باز من به بزرگی کشور است
من حاضرم اگر تو پناهنده می شوی
*****
سایه ی شمع روی پنجره است
با کسی نیستم خیالت تخت
*****
عین اشکم تا که می آیم زمان رفتن است
تازه مهمانیم اما بار ما را بسته اند
*****
وقتی که خون نور در آغاز صبح ریخت
باید چه انتظار از این روزگار داشت؟
*****
قرار نیست که زندانی از گناه شویم
نگاه کن که به یوسف مرام عشق چه کرد
*****
اشک هایم آبرویم بود اما بارها
طشت رسوایی ما از روی بام افتاده است
*****
ما نشان بی نشاطی را به مسجد ساختیم
اقتدا خمیازه ی محراب را آورده است
*****
تورا به پهنه ی معنای بی کران ببرد
به رود اشک بینداز قایق دل خویش
*****
من حاضرم اگر تو پناهنده می شوی
*****
سایه ی شمع روی پنجره است
با کسی نیستم خیالت تخت
*****
عین اشکم تا که می آیم زمان رفتن است
تازه مهمانیم اما بار ما را بسته اند
*****
وقتی که خون نور در آغاز صبح ریخت
باید چه انتظار از این روزگار داشت؟
*****
قرار نیست که زندانی از گناه شویم
نگاه کن که به یوسف مرام عشق چه کرد
*****
اشک هایم آبرویم بود اما بارها
طشت رسوایی ما از روی بام افتاده است
*****
ما نشان بی نشاطی را به مسجد ساختیم
اقتدا خمیازه ی محراب را آورده است
*****
تورا به پهنه ی معنای بی کران ببرد
به رود اشک بینداز قایق دل خویش
*****