شهر من شاهرود شهر باصفا
سرزمین عاشقان بی ریا
کهکشانی پرزعالِم پر شهید
مهد خرقانی دیار بایزید
هرکسی کو آمده در این زمین
گفته در وصفش "چو فردوس برین"
قاره ی کوچک سراسر افتخار
وه چه گویم واژه ها ناید به کار
ساعت و نیمی به دریایش ره است
جلوه اش ابرست و دریای مه است
جنگل و کوه و کویرش را ببین
انگبین در انگبین در انگبین
خوش نسیمی می وزد هر صبح و شام
بوی عطرعشق آرد در مشام
کان زرخیزست این وادی پاک
معتدل تر از همه اقلیم و خاک
نخل خرما خربزه با زعفران
پسته و انگور و زردآلوییان
قیسی و بادام و گردوی لذیذ
کاک و تفتان، سنجد و سیب و مویز
می سرایم از تبار لاله ها
چشمه ی هفت رنگ از آلاله ها
رودهای جاری و پرزمزمه
ز آبشار یخ ولی پرهمهمه
شاهوار آن قله ی پراقتدار
آن یل زخمی ز ظلم روزگار
آن شکوه آن باصلابت آن غرور
آن نماد جهد با تزویر و زور
از کویر و رمل می گویم سخن
وعده گاه راهیان انجمن
دشت توران و کنام یوز نر
زیستگاه زاغ بور و گورخر
هر زمین آید به حُسنی در شمار
جمله را من دیده ام در این دیار
این زمین عشق این عشق زمین
شاه شهران و فلات مومنین
شاهرودی عنصری پاینده است
پای حق جان می دهد تا زنده است
وصف ما را گفته رهبر اینچنین
اهل اقدام و معلمهای دین
شهر دلهای زلال و باخدا
مردمانی خون گرم، بی ادعا
گرچه از تبعیض ها دلخسته ایم
استخوانی در گلو لب بسته ایم
عاقبت نوبت به ما هم می رسد
سهم ظالم می شود: حبل مسد
"عمار نادمی"
سرزمین عاشقان بی ریا
کهکشانی پرزعالِم پر شهید
مهد خرقانی دیار بایزید
هرکسی کو آمده در این زمین
گفته در وصفش "چو فردوس برین"
قاره ی کوچک سراسر افتخار
وه چه گویم واژه ها ناید به کار
ساعت و نیمی به دریایش ره است
جلوه اش ابرست و دریای مه است
جنگل و کوه و کویرش را ببین
انگبین در انگبین در انگبین
خوش نسیمی می وزد هر صبح و شام
بوی عطرعشق آرد در مشام
کان زرخیزست این وادی پاک
معتدل تر از همه اقلیم و خاک
نخل خرما خربزه با زعفران
پسته و انگور و زردآلوییان
قیسی و بادام و گردوی لذیذ
کاک و تفتان، سنجد و سیب و مویز
می سرایم از تبار لاله ها
چشمه ی هفت رنگ از آلاله ها
رودهای جاری و پرزمزمه
ز آبشار یخ ولی پرهمهمه
شاهوار آن قله ی پراقتدار
آن یل زخمی ز ظلم روزگار
آن شکوه آن باصلابت آن غرور
آن نماد جهد با تزویر و زور
از کویر و رمل می گویم سخن
وعده گاه راهیان انجمن
دشت توران و کنام یوز نر
زیستگاه زاغ بور و گورخر
هر زمین آید به حُسنی در شمار
جمله را من دیده ام در این دیار
این زمین عشق این عشق زمین
شاه شهران و فلات مومنین
شاهرودی عنصری پاینده است
پای حق جان می دهد تا زنده است
وصف ما را گفته رهبر اینچنین
اهل اقدام و معلمهای دین
شهر دلهای زلال و باخدا
مردمانی خون گرم، بی ادعا
گرچه از تبعیض ها دلخسته ایم
استخوانی در گلو لب بسته ایم
عاقبت نوبت به ما هم می رسد
سهم ظالم می شود: حبل مسد
"عمار نادمی"