خورشد به خون نشسته


خورشد به خون نشسته

اینک خورشید نهنگی است که از نیزه های کَلَک سواران همین حوالی در سواحل خیلی دور به خون نشسته شب سزاوار ماست، ساکنان ساحل نزدیک، که هر بار بر خورشید نگریستیم دست بر پیشانی زده چشم تنگشاعر:حسین جودوی

اینک خورشید
نهنگی است
که از نیزه های کَلَک سواران همین حوالی
در سواحل خیلی دور
به خون نشسته

شب سزاوار ماست،
ساکنان ساحل نزدیک،
که هر بار بر خورشید نگریستیم
دست بر پیشانی زده
چشم تنگ کرده
رو به دیگر سو نهادیم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»، بهترین دعا و ظهور بزرگ‌ترین جایزه لیله الرغائب...