بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست


بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

در گزارش زیر گزیده‌ای از اشعاری را که شاعران برای مقام والای حضرت ابوالفضل العباس (ع) سروده اند، می‌خوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، حضرت ابوالفضل العباس (ع) در واقعه کربلا فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین (ع) بود و برای همراهان امام حسین از فرات آب می آورد. او به همراه برادرانش دو امان‌نامه از طرف عبیدالله بن زیاد را رد کردند و جزو س‍پاه امام حسین (ع) جنگیدند و شهید شدند. حضرت ابوالفضل (ع) در روز عاشورا در حالی که دو دستش بریده شده بود و گرز آهنین بر سرش فرود آمده بود، شهید شد.

شیعیان برای حضرت عباس جایگاه معنوی بالایی قائل هستند. ایشان را باب الحوائج‌ می‌خوانند و به او متوسل‌ می‌شوند. حرم حضرت عباس در نزدیکی حرم امام حسین (ع) یکی از مهم‌ترین مکان‌های زیارتی شیعیان است. هم‌چنین شیعیان از او با تعبیر سقای کربلا یاد و روز تاسوعا، نهم محرم را به یاد حضرت عباس (ع) عزاداری‌ می‌کنند. در گزارش زیر گزیده‌ای از اشعاری که شاعران برای مقام والای حضرت ابوالفضل (ع) سروده‌اند را می‌خوانید:

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

سید حمید رضا برقعی

مشک برداشت که سیراب کند دریا را

رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را

آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب

ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا

پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید

ماه افتاد که محراب کند دریا را

تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره آب

زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس

تا در آغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریّه‌ گل بود والّا خـورشید

در توان داشت که مرداب کند دریا را

روی دست تو ندیده است کسی دریا را

چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

صابر خراسانی

جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست
بعد از تو آب آور بخواهم هیچ کس نیست

پای شریعه لشکرم را دادم از دست
جز یک حرم زن، در سپاهم هیچ کس نیست

غربت سراغم آمد عباسم که می‌رفت
غیر از علی اصغر، گواهم هیچ کس نیست

زیر بغل‌های مـرا باید بگیری
من داغ دیدم عذرخواهم هیچ کس نیست

تنها شدم اطرافم، اما ازدحام است
هم هست یعنی آشنا هم هیچ کس نیست

بی دست می‌شد کــــاش دسـتم را بگیری
حالا که بی تو تکــیه گاهم هیچ کس نیست

فرقت شکسته با علی فرقی نداری
پاشیده‌تر از جسم ماهم هیچ کس نیست

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

غلامرضا سازگار‌

ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل

هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل

ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید
آرام دل حیدر کرار اباالفضل

مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل

تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک
تو لاله عباسی و ما خار اباالفضل

هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل

بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت
هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل

در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل

عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت
کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل

تو رسته‌ای از خویش و گرفتار حسینی
خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل

ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده
پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل

برخیز سکینه به حرم منتظر توست
جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل

از سوز عطش آب شده طفل سه ساله
مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل

تا آن که ببینند به تن دست نداری
یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل

مگذار رود زینب کبری به اسیری‌
ای دست علی، دست برون آر اباالفضل

تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت‌
ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل

کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست
گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل

خون دل ما را که شده اشک عزایت
زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل

مگذار شود خشک دمی دیده "میثم"
چشمی که بگرید به تو بسیار اباالفضل

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

حسین ایزدی

تا نور قمر هست به سر، سایه سری هست
هر جا که علم رفته به بالا، خبری هست

هر جا که خط و خال و قد و قامت و ابروست
دنبال سرش چشم و نگاه و نظری هست

وقتی که تو را پور اباالغوث نوشتند
یعنی که برای دل زهرا ثمری هست

گفتند تو را کاشف کرب دل ارباب
با بودن تو از غم و غصه اثری هست؟

تا پشت و پناهش تویی قامت نکند خم
تا هست علمدار کنارش، کمری هست

یک لحظه کنار تو دل خیمه نلرزید
عباس اگر هست، یقینا سپری هست

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

علی اکبر لطیفیان

دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت
لبی به وسعت مهریه ­های زهرا داشت

کنار علقمه در سجده گاه چشمانش
نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت

اگر چه قطره آبی میان مشک نبود
ولی کرانه­ چشمش هزار دریا داشت

هدر نرفت ز پرتاب چله ها، تیری
امیر علقمه از بس که قدّ و بالا داشت

همین که در وسط گیر و دار، گیر افتاد
عمودی آمد و فرقش شکست تا جا داشت

درست وقت نزولش؛ همه نگاه شدند
رشید بود و زمین خوردنش تماشا داشت

حسین بود و علی اصغر شهید شده
کنار علقمه، اما هنوز سقا، داشت...

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

سید محمد جوادی

دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن
گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن

مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست
تو در این معرکه‌ درد مرا یاری کن

تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا
به هوای سر زلفش تو هواداری کن

تیر بر مشک نه، بر این جگر تشنه نشست
عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن

چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند
قطره‌ی اشک تو در غربت من جاری کن

بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه
لااقل بهر من سوخته دل کاری کن

آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان
بعد آن بر من بی دست عزاداری کن

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

محسن کاویانی

شعرم شده سرشار شمیم حرم تو
با خاطره‌ها دلخوشم و با کرم تو

با خاطره‌هایی که شده دار و ندارم
دارد همه‌ کودکیم بوی غم تو

انگار که از کوچه‌ ما می‌گذرد باز
سنج و کتل و پرچم و طبل و علم تو

این بوی خوش کندر و اسفند و گلاب است
از آه دم دسته‌ لبریز دم تو‌

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد

رد شد همه‌ی دسته از این کوچه و انگار
یک عمر شدم عاشق و بیمار و گرفتار

بر سینه زنان، مویه کنان رد شد و کارم
افتاد به دستان ابالفضلِ علمدار

غیر از من و هم دین من و ایل و تبارم
عالم همه محتاج نگاهش شده بسیار

دیوار حسینیه شده محتشم او
اصلاً شده انگار طنین در و دیوار:‌

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد

گلواژه‌ی اشعار خدا بود ابالفضل
اسطوره‌ی احسان و وفا بود ابالفضل

چشمان نجیبش حرم پاک دلان شد
شاه ادب و حجب و حیا بود ابالفضل

میدان همه در سیطرۀ چشم علی بود
در کشمکش معرکه تا بود ابالفضل

وقتی که پدر آمد و دستش به کمر بود
در قلب حرم هروله‌ها بود ابالفضل‌

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد

دریا شده دیوانه و محو ادب او‌
ای جان به فدای ترک روی لب او

فهمیده ام از شور همه ارمنیان که
افتاده به دل‌های جهان تاب و تب او

فرزندِ علی، جانِ علی، ماهِ قبیله
پنهان شده در برق نگاهش نَسَب او

شرمنده شده و دخترکی... آه بمیرم
آب آوریش کاش نمی‌شد لقب او‌

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد

این آخر دلدادگی و آخر دین است
یک مشک و دوتا دست که بر روی زمین است

حالا همه‌ی دشت شده قبضه‌ی عباس
یک دشت که نه، قبضه‌ی او عرش برین است

حالا منم و نیمه شب و دفتر شعرم
شعری که اگر خوب، اگر بد همه این است

حالا منم و نیمه شب و عطر گل یاس
حالا منم و نم نم باران که چنین است‌

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حرم سید و سالار نیامد

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

قاسم صرافان

از خواهش لب‌های او بی تاب شد آب
از شرم آن چشمان آبی آب شد آب

وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند
لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب

آنقدر بر بانوی دریا سجده می‌کرد
تا در قنوت آخرش محراب شد آب

زیباترین طرح خدا بر پرده‌ها رفت
وقتی میان دستهایش قاب شد آب

یک لحظه با او بود، اما تا همیشه
از چشم‌های تشنه‌اش سیراب شد آب

آن تیرها، شمشیر‌ها بارید و بارید
توفان گرفت و گرد او گرداب شد آب

تیر آمد و ... از حسرت مشکی که می‌مرد
مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

علی اکبر لطیفیان

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏ اى

آب از هیبت عباسى تو می‏لرزد
بى عصا آمده ‏اى حضرت موسى شده‏ اى

به سجود آمده‏ اى یا که عمودت زده ‏اند
یا خجالت زده‏ ای وه که چه زیبا شده ‏اى

یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شده ‏اى

منم و داغ تو و این کمر بشکسته
تویى و ضربه‏ اى و فرق ز هم وا شده‏ اى

سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى
کمى هم فکر خودت باش ببین تا شده ‏اى

مانده‏ ام با تن پاشیده‏ ات آخر چه کنم؟
اى علمدار حرم مثل معما شده ‏اى

مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پاى چه کسى پا شده ‏اى

تو و آن قد رشیدى که پر از طوبى بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شده ‏اى

بسته شعر در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع)/ جز تو به فکر خیمه گاهم هیچ کس نیست

مهدی رحیمی

به سمت آب زدی و زدی به آب سپس
کشید آب ز تصویر تو عذاب سپس

خجالت همه‌ی خیمه را کشیدی بعد
هزار بار شدی عاجز از رباب سپس

سوار اسب شدی راه زیر پایت رفت
زدی به چهره‌ خود با عطش نقاب سپس

به سمت خیمه ولیکن تو خود نمی‌رفتی
نمود راه تو را اصغر انتخاب سپس

نخست راه تو را بست لشکری از تیر
کشید تیغ دو دم باد و آفتاب سپس

«هوا ز جور مخالف چو قیر گون گردید»
به هیبت تو در آمد ابوتراب سپس

و تیغ دست تو را برد و تیر چشمت را
و گیر کرد دو پای تو در رکاب سپس

گلی به اسم اباالفضل شد اباال…فضل و
گرفت عمود ز فرق عمو گلاب سپس

مورخان همه گفتند اگر عمو می‌ماند
نمی‌گرفت کسی مجلس شراب سپس

انتهای پیام/


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

آغاز فعالیت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری در صداوسیما با یک حکم