بخار نشسته بر شیشه صورتش
با سر انگشت
می کشد لبخند
افسوس که چه زود محو میشود
در امتداد نفسهای ممتد و گرم
کارش شده همین
کشیدن لبخندی مه آلود
آنهم اگر نفسهاش
بلند شوند از جایی گرم
و دست بردارد از سرش
هوای دلسرد
گر نه خیس میشود غرورش
از این تقطیر
بخار نشسته بر شیشه صورتش با سر انگشت می کشد لبخند افسوس که چه زود محو میشود در امتداد نفسهای ممتد و گرم کارش شده همین کشیدن لبخندی مه آلود آنهم اگر نفسهاش بلند شوند از جایی گرم و دستشاعر:بینش پارسا