جنگ یعنی......
گره خوردن با دَدی و پلشتی و ویرانی.
*.....................*
جنگ......
بغض و تنهایی و هراس است.
*.....................*
جنگ نبودِ.......
عشق ومحبت در دل است،
دلهایی که گنگ گشته ازاین واژگانند.
*......................*
جنگ عدمِ وجودِ....
همان صلحی ست
که با دستانِ خودمان
پیکرش را به خاک سپردیم.
*....................*
جنگ همان.......
غنچهٔ در گل ماندهٔ ست
که شکوفه نزده
محکوم شد به چیده شدن.
*..................*
جنگ همان......
دَمی ست که اجازه بازدَم نیافت.
*.................*
جنگ همان......
لبخندِ سرکوب شدهٔ ست
که تبدیل به مشتِ گره کرده شد.
*....................*
جنگ همان.....
صد قناری مانده در گلوست
که به هزاران دلیل پرِ پرواز نیافتند.
*....................*
نمیدانم
شاید هم جنگ
همین شعرمن است
که کلماتش بامن سر وزن و قافیه وار ایستادن جنگیدند.
گره خوردن با دَدی و پلشتی و ویرانی.
*.....................*
جنگ......
بغض و تنهایی و هراس است.
*.....................*
جنگ نبودِ.......
عشق ومحبت در دل است،
دلهایی که گنگ گشته ازاین واژگانند.
*......................*
جنگ عدمِ وجودِ....
همان صلحی ست
که با دستانِ خودمان
پیکرش را به خاک سپردیم.
*....................*
جنگ همان.......
غنچهٔ در گل ماندهٔ ست
که شکوفه نزده
محکوم شد به چیده شدن.
*..................*
جنگ همان......
دَمی ست که اجازه بازدَم نیافت.
*.................*
جنگ همان......
لبخندِ سرکوب شدهٔ ست
که تبدیل به مشتِ گره کرده شد.
*....................*
جنگ همان.....
صد قناری مانده در گلوست
که به هزاران دلیل پرِ پرواز نیافتند.
*....................*
نمیدانم
شاید هم جنگ
همین شعرمن است
که کلماتش بامن سر وزن و قافیه وار ایستادن جنگیدند.