غزل تنهایی


غزل تنهایی

من آن تنها درختم مانده در راه تکیده از سر شاخم همه برگ چکاوک بر تنم کاشانه دارد میازاری تن عریانم ای باد من آن دشت بزرگ لاله زارم که مهتابش نشیند بر گل سرخ غزل پیوسته میگویم پر از شوق مچین ازشاعر:میثم ضیافر

من آن تنها درختم مانده در راه
تکیده از سر شاخم همه برگ
چکاوک بر تنم کاشانه دارد
میازاری تن عریانم ای باد
من آن دشت بزرگ لاله زارم
که مهتابش نشیند بر گل سرخ
غزل پیوسته میگویم پر از شوق
مچین از دامنم گلهایم ای باد
خنک رود روان خوشگوارم
کنارم پر بروید لاله و یاس
تو این داغ مرا منشان به لاله
مکن پرپر گل از آغوش من باد
من آن ابرم که دارم بغض باران
بباید تا ابد بر گل ببارم
عجب سنگین دلی در سینه داری
تو ای غارتگر رسوا تو ای باد




کوله‌پشتی