دیدار


دیدار

تو ذوق میکردی و من شوق می کردم تبسم هایت، جانم را تازه می کرد اکسیژن خالص بود نفس هایم را عمیق تر می کردم می خندیدی و لبهایت، شکوفه بهاری می شد ای کاش نارنج می شدی، می چیدمت این را خوب میشاعر:سید علی ابراهیمی

تو ذوق میکردی و من شوق می کردم
تبسم هایت، جانم را تازه می کرد
اکسیژن خالص بود
نفس هایم را عمیق تر می کردم

می خندیدی و لبهایت، شکوفه بهاری می شد
ای کاش نارنج می شدی، می چیدمت

این را خوب می دانم
مبادا به کسی بگویی
تنها تو مُهر مهربانی خدا را بر پیشانی داری
گویی که خدا تو را نشان کرده

دستم را به نازکی خیالم روی موهایت کشیدم
چشم هایم را به چشم هایت دوختم
نیت کردم به پاکی قربة الله
لب هایت را بوسیدم
شیرین بود و عسل
رویایی بود بی مَثَل

گفتی از صدای سخنِ عشق ندیدم خوش تر ...
آن سو در لابه لای کتاب هایت، ملتِ عشق بر دلالتش قسم می خورد
کاش شمس میشدی
مرهم میشدی
بر این دلِ مولانای من

یک لحظه همه آدمهای دوروبَرم، به مانندِ غول های سرکِش شدند در پیش رویم
و من دون کیشوت
حمله ور شدم
دیر شده بود
تا فهمیدم، آسیاب های بادی بیش نیستند
حسادت بود
یک شور و هیجان بی اراده
آخر می دانی، دلم نمی خواست هیچ نگاهِ آلوده ای بین مان فاصله بیندازد
دلم می خواست تمام حواست من شوم

به دور از همه و هر چه
در گوشه ای از این عالم
در سیاره ای دیگر
خانه مان، زمینِ سبز
سقف مان، آبی آسمان
چراغ مان، ماه و خورشید
همه اینها برای تو باشد
و فقط تو، برای من



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


افزایش موقعیت خرید نشان دهنده اوج بیت کوین