گذشت کردم من از آنکس مرا هرگز نبخشید !
چنان حیرانم از نامرد ؛ چرا هرگز نبخشید ؟
گذشت کردم تمام عمر را امّا ؛ چه فایده
وفا از من گذشت و بیوفا هرگز نبخشید
رفیق حقّ رفیقش را ادا کرد و ببخشید ..
ولی بیگانهای ، بیگانه را هرگز نبخشید
عدالت شاهد و قاضی حقیقت بود و داور
دروغ را بهر اجرای خطا ؛ هرگز نبخشید
درونش رویش خار و برونش نقش گل بود
خدا دیگر تو را ؛ زاهدنما هرگز نبخشید
گناهی بدتر از آزار و حق خوردن نباشد ؛
دچارش شد کسی ؛ لطف و عطا هرگز نبخشید
( گهی عقرب اسیر نیش و گردد طعمهٔ خویش )
جفا کردش جفاجو را جفا هرگز نبخشید
سهوعمد
یزدان_ماماهانی
سرایش۲۷_۴_۱۳۹۹
چنان حیرانم از نامرد ؛ چرا هرگز نبخشید ؟
گذشت کردم تمام عمر را امّا ؛ چه فایده
وفا از من گذشت و بیوفا هرگز نبخشید
رفیق حقّ رفیقش را ادا کرد و ببخشید ..
ولی بیگانهای ، بیگانه را هرگز نبخشید
عدالت شاهد و قاضی حقیقت بود و داور
دروغ را بهر اجرای خطا ؛ هرگز نبخشید
درونش رویش خار و برونش نقش گل بود
خدا دیگر تو را ؛ زاهدنما هرگز نبخشید
گناهی بدتر از آزار و حق خوردن نباشد ؛
دچارش شد کسی ؛ لطف و عطا هرگز نبخشید
( گهی عقرب اسیر نیش و گردد طعمهٔ خویش )
جفا کردش جفاجو را جفا هرگز نبخشید
سهوعمد
یزدان_ماماهانی
سرایش۲۷_۴_۱۳۹۹