فلس های صدا دار


فلس های صدا دار

وقتی در خرابه های معابد ستون های سقوط کرده را می شمارم زبانم تاریک تر می شود و سایه ام پلی می شود که زمان درونش گیرکرده است من برآستانه دهلیزهای مرطوب خدایان بی سر را دیدم که میان دو تقارنشاعر:رضا پورزرین

وقتی در خرابه های معابد
ستون های سقوط کرده را می شمارم
زبانم تاریک تر می شود
و سایه ام پلی می شود که زمان
درونش گیرکرده است
من برآستانه دهلیزهای مرطوب
خدایان بی سر را دیدم
که میان دو تقارن یخ بسته اند
نیمی زن و نیم دیگرش
گیاهی از تیره صدر و ارغوان
اینجا جایی است که زخمهایت را
با کلمات غسل دادم
هرآنچه درخود می بینم
تجربه ایست برای بیدار شدن
به شیوه ای دیگر
باید از نو اقرار کنم
نقاب ترسناکی که بر چهره دارم
غریبه ایست به اندازه کنجکاویم
بدون شک این واقعه ناگزیر
درد کشیده است عمق سایه را
و من مغموم از ظلمات چگونه دیدن
مرثیه سکوت را سروده ام
جراحتم را عظیم تر از تمام خدایان
دستنواز دامن خود کن
تنها زخمی که سرباز نمی کند
هرگز از میان نخواهد رفت
اکنون همزاد سایه و نورم
و نقاب عافیتی از پی نیمروز
هر آنچه در من سرافراز و سخت بود
عاقبت فرو خواهد ریخت
و ما نه خواب و نه بیدار
صدای باد را خواهم شنید
که به تاخت بالا می رود
بر فراز سر قربانیانش
و من زیر ضربه های سرد چهره ای
که از کنارش گذشتی
برجای خاطره ای گُنگ
لحظه های عبوس تاریخ را
خط می زنم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


چرا آدم‌های حسابگر خطرناکند: 10نشانه آدم‌های حسابگر