بی وفا


بی وفا

این منم تا کرده ام با دوری از دستان تو این منم که بوده ام از اولش حیران تو بی خبر بودی از احوال دل گریان من دیده اما تار گشت از شدت عصیان تو در میان شعله ها آتش گرفتم ، بی وفا! من همان چوبم کهشاعر:آریا صدقی

این منم تا کرده ام با دوری از دستان تو
این منم که بوده ام از اولش حیران تو

بی خبر بودی از احوال دل گریان من
دیده اما تار گشت از شدت عصیان تو

در میان شعله ها آتش گرفتم ، بی وفا!
من همان چوبم که شد یک ثانیه مهمان تو

ساحل و خشکی چه نفعی داردم وقتی خودم
راهی دریا شوم ، در حسرت جولان تو

داغ یوسف را به دل گیرم که بعد سالها
میرسد یا نه، به شهرش یا همان کنعان تو




سرباز