دوباره شب تب کرده
حنجره اَش از غم گرفته
آسمان هزار بار گریسته
ماندن برای من بود
رفتن سهم تو عزیز
و غنچه های کوچک گُل سُرخ
در کف دستانم خوابشان بُرد
چقدر مانده به صبح؟
تا رگ هایم پر نور شوند
برای نوازشِ تیغ آفتاب!
حنجره اَش از غم گرفته
آسمان هزار بار گریسته
ماندن برای من بود
رفتن سهم تو عزیز
و غنچه های کوچک گُل سُرخ
در کف دستانم خوابشان بُرد
چقدر مانده به صبح؟
تا رگ هایم پر نور شوند
برای نوازشِ تیغ آفتاب!