در دلم آشوبی است
از جنس الفبای اسم تو
چاره کن
بر دل بیچاره ام
افکارم سرگردان
هر جا سوی تو می چرخد
از ذهن لبانم
طعم بوسه های تو
نمی شود پاک
در حافظه ی جانم
رنگ چشمان تو می کند غوغا
از من گذشتی
گسستم
از خود گذشتم
انبوهی از حس تنهایی
می آزارد درونم
پریده عقل از سر روزگارم
همه جا غربت
همه ناشناس
فقط تو آشنایی
با تو بودن
نا ممکن
به هوای یک ممکن
زنده خواهم ماند
شاید بیایی
جانم دهی
جان و جانانم شوی.
از جنس الفبای اسم تو
چاره کن
بر دل بیچاره ام
افکارم سرگردان
هر جا سوی تو می چرخد
از ذهن لبانم
طعم بوسه های تو
نمی شود پاک
در حافظه ی جانم
رنگ چشمان تو می کند غوغا
از من گذشتی
گسستم
از خود گذشتم
انبوهی از حس تنهایی
می آزارد درونم
پریده عقل از سر روزگارم
همه جا غربت
همه ناشناس
فقط تو آشنایی
با تو بودن
نا ممکن
به هوای یک ممکن
زنده خواهم ماند
شاید بیایی
جانم دهی
جان و جانانم شوی.