نشان من


نشان من

گر تو نشان من شوی، گویی نشانم گم شود این مردم چشم مرا گویی که خود مردم شود جانا نشان از من مجو، زین پس نشان من تویی نفسی که اماره نشد، تو شعله و خرمن، تویی گر دستِ یاری دستیار، ور دستیاری دستِ...

گر تو نشان من شوی، گویی نشانم گم شود
این مردم چشم مرا گویی که خود مردم شود

جانا نشان از من مجو، زین پس نشان من تویی
نفسی که اماره نشد، تو شعله و خرمن، تویی

گر دستِ یاری دستیار، ور دستیاری دستِ یار
این شعله خاموشیش را گو دور باشد زین دیار

این شعله ما سرد شد، یا زندگانی درد شد؟
این قلب شب بی درد شد، در جنگ، این آورد شد

ای شعله خاموش من، وی نغمه ات در گوش من
ای زنده مدهوش من، وی چشم تو تنپوش من

آوای جان می‌خواستی، در بی کران میخواستی
زین بی کران جاودان، آری تو آن میخواستی

ای آنِ من، ای آن من، ای از تو گلگون جان من
تو ارغوان تر از منی، جان بی نشان از جان من.

در اشک تو جاری شدم، در سینه ات یاری شدم
یارِ دیار بی کران، در بهت تو آری، شدم.

ای اشک بی تدبیر من، ای معنی و تفسیر من
زین صومعه بیرون مرو، ای شاه من، اکسیر من

جان بی تو جانان کی شود، در عشق جاویدان شود؟
یار و دیار من تویی، لب بی تو کی خندان شود

لب ها همه در حمدِ تو، صدها ستایش نزد تو
راه و ریاح و روح تو، تا بوده، خواهش نزد تو

ای نفس من، در جان شدی، ویران شدی، بیخود شدی
تو خود بنای نفس او، بی او کجا تو خود شدی

من نیستم گر نیستی، گو نیست شو، گر نیستم
من نیست تر از آن عدم اری و دیگر نیستم

ای شعر من، تصنیف من ، ای چشمه جوشان من
ای شهر شعرها انِ تو، ای هستی پنهان من.

شمس من و شیرین من، تمکین من، لیلای من
جان را به تو بخشیده ام، محبوب بی همتای من



تاثیر شگفت انگیز رابطه جنسی بر زیبایی زنان