جز تنهایی


جز تنهایی

بعد از رفتنت خوب حالم نیست؛ زندگی ای دارم شبیه عالم خواب پر از اتفاقات محال و نا ممکن شبیه رفتَنَت پرسه میزنم دائم من با باری پر از غصه و غم از کنار پرتگاهی بلند و دائم در این فکرم تو کجایی و...

بعد از رفتنت خوب حالم نیست؛
زندگی ای دارم شبیه عالم خواب
پر از اتفاقات محال و نا ممکن
شبیه رفتَنَت
پرسه میزنم دائم من
با باری پر از غصه و غم
از کنار پرتگاهی بلند
و دائم در این فکرم
تو کجایی و چه داری در دلت
غم و غصه،شادی شاید،آزادی،حس پرواز؟
راستی نگفتمت یاری دارم یار
البته که شکرش باقیست
هیچ کس نیست به جز تنهاییم،همان هم کافیست..
همان کس که تنهایت نمیزارد تا آخر این بازی..
تو بگو یاری مانده برایت هنوز؟
کسی هست بشنود غم و غصه هایت را؟
نمیخواهی چیزی بگویی تو هنوز؟
میخواهی سکوت کنی کنی
سکوت کن
هیچ مگو
اما
فراموش نکن دلی به تو محبت کرد
دوستت داشت
به تو مهر ورزید
و در آخر
تو را بخشید



دوست و دشمن